حسین منزوی (زادهٔ اول مهر 1325 – درگذشتهٔ 16 اردیبهشت 1383) است. او که بیشتر بهعنوان شاعری غزلسرا شناخته شدهاست، در سرودن شعر نیمایی، شعر سپید و ترانه هم تبحر داشت. حسین منزوی را پدر غزل معاصر میدانند.
حسین منزوی در پاییز سال 1325 در زنجان به دنیا آمد. پدر و مادرش معلم روستاهای زنجان بودند؛ وی سالهای آغازین زندگی را در روستاهای نیک پی، کرگز و پیرسقا یا پیرزاغه زیست.
در سال 1332 وارد دبستان فردوسی زنجان شد و چهار سال در این مدرسه به تحصیل مشغول بود. سپس دو سال در دبستان صائب تبریزی و دو سال دبیرستان پهلوی (دکتر علی شریعتی کنونی) و چهار سال را در دبیرستان صدر جهان (محمد منتظری کنونی) درس خواند.
«دبستان پَرورَد سرباز جنگی/ دبستان پَرورَد توپ و تفنگی»، این اولین بیتی است که منزوی سرود. در آن زمان رسم بود که بعد از پایان سال تحصیلی، دانش آموزان جشنی برگزار کنند و آن سال اجرای دو نمایش، بخشی از این جشن بود. منزوی در هر دوی آنها (که متن شان را پدرش نوشته بود) بازی میکرد. یکی از نمایش ها، شعری در قالب مثنوی بود و در مدح دبستان. وسط یکی از تمرینها منزوی این بیت (دبستان پَرورَد سرباز جنگی/ دبستان پَرورَد توپ و تفنگی) به ذهنش می رسد و پدرش هم بدش نمی آید و آن را به نمایش اضافه می کند.
بعد از این بیت کودکانه، شعر در منزوی پنهان میماند تا 16،15 سالگی که عاشقی و هجرت معشوق دوباره او را شاعر می کند. این بیداری شعر خیلی زود وصل می شود به دوستی با رسول مقصودی.
«رسول مقصودی» معلم بود و پنج سال از منزوی بزرگتر. زمانی که منزوی نخستین قدمهای خود را در شعر برمیداشت، رسول چندین قدم پیشتر از او بود و همین امر باعث شد منزوی با گامهای بلندتری در این مسیر پیش برود. «رسول اصلاً مثل یک آدم مسئول، با شعر من برخورد میکرد؛ یعنی مثلاً من را دو روز نمی دید، می رسیدم، اول می گفت شعر تازه بخون ببینم چی نوشتی؛ خیلی جدی؛ اصلاً بازخواست می کرد».
تا زمان ورود به دانشگاه، منزوی عضو ثابت جلسههای انجمن ادبی زنجان بود؛ انجمنی که هر هفته با حضور جمعی از بزرگان حوزه شعر و ادب زنجان برگزار می شد و به گفته منزوی یکی از انگیزههای اصلی اش برای شعر سرودن بود.
وی در سال 1344 وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد. منزوی یکی از دلایل گرایش خود به شعر را نام دوتن از شاعران (که اتفاقاً نام دبستان دوران تحصیلش هم بوده) میدانست؛ زیرا سرانجام کارش را به کلاس های درس دانشکده ادبیات در تهران کشاند، اما این رشته را رها کرد و به جامعهشناسی رو آورد، اما این رشته را نیز ناتمام رها کرد.
همان روزهای اول با علی اشرف درویشیان و جعفر کوش آبادی دوست شد و در انجمنهای ادبی تهران حضور پیدا کرد. اولین دیدارش با مهرداد اوستا هم در یکی از همین انجمنها بود: «مهر 44، غروب سهشنبه ای بود و راه افتادیم به سمت انجمن ادبی ایران، آن انجمن زیر نظر وزارت ارشاد بود. استاد ناصح بالای مجلس مینشستند و باید شعرها را بیت بیت با مکث می خواندی و ایشان تصحیح می کردند.
نوبت به من رسید، شعرم را «بی وقفه» خواندم و طبعاً ایشان هم ناراحت شدند و نظری راجع به آن ندادند. مراسم که تمام شد در کوچه، دستی بازوی من را گرفت که معلوم بود دست یک آدم ظریف و کم توان است. گفت آقای منزوی من «مهرداد اوستا» هستم؛ شعرت خوب بود؛ از همه شعرهایی که اینجا خوانده شد، بهتر بود. توجهی به این حرفها نکن. کار خودت را بکن».
یک سال بعد منزوی تصمیم می گیرد دنبال چیزی که پدرش درباره چاپ شعرش گفته بود، برود. یکی، دو بار به دفتر مجله می رود و تعدادی از شعرهایش را به فریدون مشیری که مسئول صفحه شعر «روشنفکر» بود، می دهد. هفته بعد، از بین همه شعرها تنها یک رباعی از او در صفحه شعر مجله روشنفکر چاپ می شود. منزوی درباره اولین شعر چاپ شدهاش خاطره جالبی نقل کرده: «مجله را خریدم و خوشحال پیش پدرم رفتم و صفحه را نشانش دادم. پدرم گفت خب، خیلی خوبه که شعرت چاپ شده، ولی اگر شعرت روزی در صفحه شعر کنار یه همچین شعری (شعری از منوچهر آتشی) چاپ شد، اون وقت قبوله، اون حسابه».
بعدها فریدون مشیری درباره انتخاب آن شعر به منزوی می گوید: «راستش من باور نمی کردم که شعرها مال خودت باشد؛ برای اینکه نگاه به شعرها کردم، دیدم شعرهای خیلی خوبی است و تقریباً می شود گفت شعرهای بینقص یا کمنقصی است؛ با آن وزن باز، خیلی مسلط، زبان خیلی شسته رفته؛ فکر کردم این شعرها را تو ممکن است مال دیگری باشد. بعد گفتم که خب، حالا این بچه این همه شعر آورده، دو بار، سه بار هم آمده اینجا، رویم نمی شد چیزی چاپ نکنم؛ گفتم یک رباعی چاپ می کنم، ضمناً هم خدای ناکرده اگر مال دیگری باشد، با یک رباعی سر و صدایش زیاد بلند نمیشود».
اولین دفتر شعرش «حنجره زخمی تغزل» را در سال 1350 با همکاری انتشارات بامداد به چاپ رساند؛ و با همان مجموعه برنده جایزه اولین دوره شعر فروغ هم شد و به عنوان بهترین شاعر جوان این دوره معرفی شد. 22 غزل، 18 شعر نیمایی، یک مثنوی و دو قطعه، سروده هایی است که در حنجره زخمی تغزل منتشر شد؛ کتابی که منزوی او را به اولین شاعر عمرش، یعنی پدرش تقدیم کرد. در همین روزها بود که «جلال آل احمد» عنوان بهترین نویسنده را کسب کرد که احمد شاملو، جایزه جلال را از طرف سیمین دانشور دریافت کرد.
در همین زمان منزوی وارد رادیو و تلویزیون ملی ایران شد و در گروه «ادب امروز» به سرپرستی «نادر نادرپور» مشغول به کار شد. چندی بعد، مسئولیت برنامههای رادیو و تلویزیونی متعددی را برعهده گرفت که میتوان به برنامه های «کتاب روز»، «یک شعر و یک شاعر»، «شعر ما و شاعران ما»، «آیینه و ترازو» و «آیینه آدینه» اشاره کرد.
یک شعر و یک شاعر، برنامه ای بود که منزوی نقدها و تحلیل های قوی و دقیقی برای آن نوشت و یک شعر را، با دعوت از خود شاعر، تحلیل و نقد میکرد. شاعران معروف و محبوب بسیاری، نظیر محمدحسین شهریار، هوشنگ ابتهاج، مهدی اخوان ثالث و نصرت رحمانی مهمان این برنامه شدند.
افزون بر آن، در سرایش نزدیک به 150 ترانه با آوازخوانان و هنرمندان ایران همچون: حسین خواجه امیری (ایرج)، ناصر مسعودی، کوروش یغمایی، محمد نوری، علیرضا افتخاری و مسعود خادم همکاری داشته است.
در کنار همه این فعالیت ها، وی چندی مسئول صفحه شعر مجله ادبی «رودکی» بود و نقدهایی با عنوان «دیدار در متن یک شعر» مینوشت. در سال نخست انتشار مجله سروش نیز با این نشریه همکاری داشت. مسئولیت صفحه شعر روزنامه محلی «امید زنجان» نیز بر عهده او بود. سواد و شناخت کم نظیر او از ادبیات و شعر، او را تبدیل به یکی از منتقدان مطرح مطبوعات دهه 50 کرده بود.
دومین کتاب منزوی پس از هشت سال سکوت، با نام «صفرخان» در قالب یک شعر بلند در ستایش مردانگی صفر قهرمانیان، دیرپاترین زندانی سیاسی دوران محمدرضا پهلوی، منتشر شد. وی با ستایش روحیه آزادگی قهرمانیان، از این که گروهی با برچسبهای سیاسی و خطی، قصد انحصاری کردن این زندانی آزادیخواه را داشته و دارند، گفت: این شعر در حقیقت ستایشنامه و ادای دین شعر معاصر بود به صفر قهرمانیان که پهلوان زندانیهای سیاسی شاه شد؛ با 33 سال حبس بی وقفه. گفتنی است نخستین بار این کتاب را نشر چکیده در سال 1358 به چاپ رساند و نشر یکتا رصد زنجان در سال 1382 به تجدید چاپ آن همت گماشت.
منزوی در سالهای پایانی عمر به زادگاه خود بازگشت و تا زمان مرگ در این شهر باقی ماند. سرانجام حسین منزوی در سال 1383، پس از مدتها رنج از بیماری قلبی، در بیمارستان شهید رجایی تهران درگذشت و در زادگاهش به خاک سپرده شد.
دیگر آثار حسین منزوی عبارتاند از:
ترجمه منظومه ترکی «حیدر بابا»ی استاد محمدحسین شهریار (1369 _ آفرینش)
با عشق در حوالی فاجعه (1371 _ پاژنگ)
این ترک پارسی گوی/ بررسی شعر استاد شهریار (1372 _ برگ)
از شوکران و شکر (1373 _ آفرینش)
با سیاوش از آتش (1375 _ پاژنگ)
از کهربا و کافور (1376 _ کتاب زمان)
از ترمه و تغزل / برگزیده غزلها و شعرهای نیمایی و سپید (1376 _ روزبهان)
به همین سادگی / شعرهای بی وزن (1378 _ چیچیکا)
با عشق تاب می آورم / شعرهای نیمایی (1378 _ چیچیکا)
این کاغذین جامه/ برگزیده اشعار کلاسیک (1379 _ نغمه)
از خاموشی ها و فراموشی (1380_ کتابکده فرهنگ زنجان)
تغزلی در باران ( 1381_ نیستان)
مجموعه اشعار (نگاه)
*****
در وصف منزوی گفتهاند که او «شاعر عشقِ همیشه» است؛ با این حال خودش می گفت: «هرچند پایگاه تغزل را عشق و عاشقی دانستهاند، ولی به گمان من، تغزل میتواند هر نوع حدیث نفسی را دربربگیرد؛ حتی اگر اجتماعی و عرفانی باشد.» وی می افزاید: «در شعر هیچ الگویی نداشتهام، ولی به حافظ، مولوی، سعدی و خیام ارادت داشتهام. نیما، شاملو، فروغ و نادرپور نیز برایم بسی عزیزند».
****
چگونه بال زنم تا به ناکجا که تویی
بلندمی پرم اما ، نه آن هوا که تویی
تمام طول خط از نقطه ای که پر شده است
از ابتدا که تویی تا به انتها که تویی
ضمیر ها بدل اسم اعظم اند همه
از او و ما که منم، تا من و شما که تویی
تویی جواب سؤال قدیم بود و نبود
چنانچه پاسخ هر چون و هر چرا که تویی
به عشق معنی پیچیده داده ای و به زن
قدیم تازه و بی مرز بسته تا که تویی
به رغم خار مغیلان نه مرد نیم رهم
از این سفر همه پایان آن خوشا که تویی
جدا از این من و ما و رها ز چون و چرا
کسی نشسته در آنسوی ماجرا که تویی
نهادم آینه ای پیش روی آینه ات
جهان پر از تو و من شد، پر از خدا که تویی
تمام شعر مرا هم ز عشق دم زده ای
نوشته ها که تویی، نانوشته ها که تویی
****
«آوار»
ساعت میان کندن و
آکندن
از کار مانده است
دیوار
با شتاب
ترک میخورد
خاک پناه بخش
در زیر زانوانم
میلرزد
اندیشه ی گریز ندارم؛
آوار هم
به تجربه
میارزد!
****