موسیقی پاپ
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
8:05ای شب از رویای تو رنگین شده سینه از عطر توام سنگین شده ای به روی چشم من گسترده خویش شادیم بخشیده از اندوه بیش ای مرا با شور و شعر آمیخته این همه آتش به شعرم ریخته همچو بارانی كه شوید جسم خاك هستیم ز آلودگی ها كرده پاك ای تپش های تن سوزان من آتشی در سایه ی مژگان من عشق چون در سینه ام بیدار شد از طلب پا تا سرم بیزار شد ای مرا با شور و شعر آمیخته این همه آتش به شعرم ریخته آه ، ای روشن طلوع بی غروب آفتاب سرزمین های جنوب آه، آه ای از سحر شاداب تر از بهاران تازه تر سیراب تر فروغ فرخزاد
-
6:08چشماتو وا كن كه سحر ، تو چشم تو بیدار بشه صدام بزن كه از صدات ، باغ دلم بهار بشه اون كه می خواد میون ما من و تو دیوار بكشه دل می گه نفرینش كنم ، به دردِ من دچار بشه بارون سنگم كه بیاد ، بر نمی گردم از تو من ازاین كه بدتر نمی شه ، هر چی می شه ، بذار بشه با من بیا ، با من بمون ، نذار كه تنها بمونم نذار كه خونه ی دلم ، دوباره تنگ و تار بشه شاخای دیو رو می شكنم ، سر به ستاره می زنم یه روز اگه دستای من با دستای تو یار بشه حسین منزوی
-
7:39ای زیبای خدایی ، دور از یاران كجایی من سرگردان به دریا ، با امیدِ رهایی آه من تنهای تنها ، كی بشكنی تو ، آوای مرا ای رویای جوانی ، ای عشقِ آسمانی دل می گوید نهانی ، از عشقِ جاودانی آه در این تیرگی ها روشنگری تو دنیای مرا ای جان و جانانِ من ، شعله بر جانِ من بی همتایی من دیده بر راِه تو ، مستِ نگاهِ تو ، تا بازآیی ای مهتابِ بهاران ، جان بخشا همچو باران كی خورشیدِ تو تابد ، بر ما چشم انتظاران آه من تنهای تنها ، كی بشكنی تو ، آوای مرا
-
4:44با چشم جان هر زمان دیداری دیگر می توان خود ، راز خود كن نهان ، تا یابی ز جانان نشان ندیده ای و می توان دید ، هر آن چه دیده ای به امید نبوده ای و می توان بود ، به گرمی و فروغ خورشید توان به نور عشق و امید ، در آسمان دل درخشید توان چراغ خانه ای را فروغ جاودانه بخشید نبردهای و میتوان برد به هر دل شكسته راهی از آن ز عاشقی بنا كرد درون سینه جلوهگاهی در آسمان دل توان شد ستاره در شب سیاهی فراز كهكشان توان رفت به یاری شرار آهی تورج نگهبان
-
4:19دستهایم تهی از روز است ، چشمهایم تهی از شبنم و تو در تیرگی قلعه ی شب در دور ، تهی از خویشی تهی از خویشی و تهی از من آفتابی كه در این دشت به ما بوسه نواخت گم شده ، گم شده در پسِ دیوار غروب دستهایم تهی از روز است ، چشمهایم تهی از شبنم آسمانی كه در این دشت به ما باران ریخت رخت بر بسته و رفته است غریب آسمانی كه به ما باران ریخت ، آسمانی كه به ما باران ریخت دستهایم تهی از روز است ، چشمهایم تهی از شبنم و تو در تیرگی قلعه ی شب در دور ، تهی از خویشی تهی از خویشی و تهی از من
-
5:44با یاد روز آشنایی همراه اندوه نگاهت رفتم كه دیگر برنگردم دیگر نمی مانم به راهت من قصه ی اندوه و دردم رفتم كه دیگر برنگردم من شعله ای خاموش و سردم رفتم كه دیگر بر نگردم رفتم دگر بدرود بدرود پایان گرفت افسانه ی ما چون قایقی در دست طوفان ما عشق مان گم شد به دریا رفتم دگر بدردود بدرود از من چه دیدی من چه كردم از من گذشتی بی تو من هم رفتم كه دیگر بر نگردم
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه