سرود در بزرگداشت جانبازان سرافراز
از مشرق جان رسیدی سرشار پیمانه ی دل
دل مست و دیوانه ی تو تو مست و دیوانه ی دل
چون گردبادی تو را عشق گردید و در خود نهان کرد
گنجینه ی سر او شد ناگاه ویرانه ی دل
از ما سلامی به خورشید از ما سلامی به باران
یادی کن از ما درآن بزم، در بزم مستانه ی دل
پا بی شکیب رسیدن پر بیقرار پریدن
در حسرت سر نهادن یک لحظه بر شانه ی دل
یک عمر پیچیدی از درد یک دم شکایت نکردی
افشاند رنگ حقیقت داغت بر افسانه ی دل
از مشرق جان رسیدی سرشار پیمانه ی دل
دل مست و دیوانه ی تو تو مست و دیوانه ی دل
چون گردبادی تو را عشق گردید و در خود نهان کرد
گنجینه ی سر او شد ناگاه ویرانه ی دل
از ما سلامی به خورشید از ما سلامی به باران
یادی کن از ما درآن بزم، در بزم مستانه ی دل
پا بی شکیب رسیدن پر بیقرار پریدن
در حسرت سر نهادن یک لحظه بر شانه ی دل
یک عمر پیچیدی از درد یک دم شکایت نکردی
افشاند رنگ حقیقت داغت بر افسانه ی دل
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه