تصنیف ارکسترال ماهور از جمال الدین منبری
آه از این بی سر پناهی وای از این آشفته حالی
تا خیالی از تو دارم دلخوشم با بی خیالی
خسته ام از آرزو ها ای تمنای تو ممکن
می نشینم بر ره تو با تماشای محالی
جنون زده ام به مستی خود
ها شده ام ز هستی خود
نه از تو جدا نه بی تو رها
داد از این صد فریاد از این
عشقت شعله ور در جان من
ترسم بشکند ایمان من
بی سامانم دوری از تو هرگز نتوانم
سرگردانم پس کی آتش دل بنشانم
نازنین در پیشم نشین حالم را ببین تنها ماندم
دیدی عاشق و شیدا ماندم
آه از این بی سر پناهی وای از این آشفته حالی
تا خیالی از تو دارم دلخوشم با بی خیالی
خسته ام از آرزو ها ای تمنای تو ممکن
می نشینم بر ره تو با تماشای محالی
جنون زده ام به مستی خود
ها شده ام ز هستی خود
نه از تو جدا نه بی تو رها
داد از این صد فریاد از این
عشقت شعله ور در جان من
ترسم بشکند ایمان من
بی سامانم دوری از تو هرگز نتوانم
سرگردانم پس کی آتش دل بنشانم
نازنین در پیشم نشین حالم را ببین تنها ماندم
دیدی عاشق و شیدا ماندم
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
4:13
-
4:11بي كلام
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه