آلبومی متشکل از تعدادی تصنیف ارکسترال و ساز و آواز.
ای غم ای همدم دست از سر دل بردار
ای شادی یک دم مرهم به دلم بگذار
دل جای شادی ست از غم شده ام بیزار
ای غم بیرون رو این خانه به او بسپار
با این خانه ی تنگ با این پاره ی سنگ
با این دل چه کنم این آلوده ی رنگ
دلا
بال مرا چرا شکستی
پَر نزدی به گِل نشستی
پَر نزدی
تو دریا بودی ز چه رو چون مردابی
ای دریا تا کی ز نسیمی بی تابی
دل به دریا بزن در شبِ طوفان
تا به کی سر زدن بر درِ زندان
تا کِی تنهایی
برخیز و پرگشا
در آسمان رها تا کوی ناکجا
کوی بی نشان کوی آشنا
ای غم ای همدم دست از سر دل بردار
صحرا صحرا دویده ام سرگردان از پی تو
دریا دریا گذشته ام در طوفان از پی تو
دست از دنیا کشیده ام بی سامان از پی تو
از من از ما رهیده ام دست افشان از پی تو
گیسوی تو دام بلا
ابروی تو تیغ فنا
در دست دوای دل
روی تو بهشت برین
موی تو بنفشه ترین
زنجیر پای دل
دنیا دنیا گشته ام به بوی تو
پنهان پیدا گر به گفت و گوی تو
هر سو هر جا روی من به سوی تو
دردا دردا کی رسم به بوی تو ؟
دستم بر دامن تو
بوی پیراهن تو
سوی چشم عاشقان
یاس و سوسن شکفد
دامن دامن شکفد
با یادت ز باغ جان
دیگر افتاده ام از پا دراین صحرا
در راهم صخره و خارا خارا خارا
چون کشتی در دل طوفان یارا یارا
دریاب ای ساحل دریا ما را ما را
شب و سحر به نام تو ترانه می خوانم
به شوق یک سلام تو همیشه می مانم
صحرا صحرا دویده ام سرگردان از پی تو
دریا دریا گذشته ام در طوفان از پی تو
دست از دنیا کشیده ام بی سامان از پی تو
از من از ما رهیده ام دست افشان از پی تو
یارا یارا
یارا یارا
گاهی
دل ما را
به چراغ نگاهی روشن کن
چشم تار دل را
چو مسیحا
به دمیدن آهی روشن کن
بی تو برگی زردم
به هوای تو می گردم
که مگر بیفتم در پایت
ای نوای نایم
به هوای تو می آیم
که دمی نفس کنم تازه در هوایت
به نسیم کویت ای گل
به شمیم بویت ای گل
در سینه داغی دارم
از لاله باغی دارم
با یادت ای گل هر شب
در دل چراغی دارم
باغم بهارم باش
موجم کنارم باشم
«ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقتست که باز آیی
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی» (حافظ )
منم آن نیازمندی که به تو نیاز دارم
اگر از تو باز مانم ، به که چشم باز دارم ؟
تویی آفتاب و چشمم به جمال توست روشن
غم چون تو نازنینی ، به هزار ناز دارم
به جفا نمودن تو ، ز وفات بر نگردم
به وفا نمودن تو ، ز جفات باز دارم
گِلِه کردم از تو ، گفتی که بساز چاره خود
منم آن که در غمت ، دل چاره ساز دارم
غم دل چه باز گویم که تو را ملال گیرد
کنم این حدیث کوته ، که غم دراز دارم
خدایا خدایا یگانه تویی
همه گریه ها را بهانه تویی
نگارا نگارا تو باغی بهاری
دل ساده ام را تو نقش و نگاری
شدم چو گلی ز ریشه جدا
به من برسان بهار مرا
بهارا بهارا بهانه مگیر
ز خاکستر ما زبانه مگیر
کویر دلم را تو باران نوری
تو رودی تو دریا تو شوق عبوری
جدا ز تو اَم غبار هوا
به خود برسان دوباره مرا
جدا ماندم همچو نی تنها از نیستانها
حکایتِ دل ، به ناله کنم
غمی دارم همچو مولانا از جداییها
شکایتِ دل ، به ناله کنم
چو نی در شکستم صدایم تو هستی
تو را می پرستم خدایم تو هستی
ای نامت از دل و جان در همه جا به هر زبان جاری است
عطر پاک نفست سبز و رها از آسمان جاری است
نور یادت همه شب در دل ما چو کهکشان جاری است
تو نسیم خوش نفسی، من کویر خار و خسم
گر بهفریادم نرسی، من چو مرغی در قفسم
تو با منی اما، من از خودم دورم
چو قطره از دریا، من از تو مهجورم
با یادت ای بهشت من آتش دوزخ کجاست
عشق تو در سرشت من با دل و جان آشناست
چگونه فریادت نزنم، چرا دم از یادت نزنم، در اوج تنهایی
اگر زمین ویرانه شود، جهان همه بیگانه شود، تویی که با مایی
دل من کوره ی سوزان عشق است
دلم سوگند پاکش جان عشق است
دلم این عاشق شوریدهی مست
نمک پروردهی دامان عشق است
دریغا چشم بینایی ندارم
ببین جز جان رسوایی ندارم
اگر رد می کنی رد کن ولی من
بجز در گاه تو جایی ندارم
بجز در گاه تو جایی ندارم
پریشان خاطرم مست تویوم مو
قسم بر غم که پا بست تویوم مو
اگر شوریده حال و بی قرارم
نمک پروردهی دست تویوم مو
نمک پروردهی دست تویوم مو
خداوندا دلی دارم اتش سوز
که نه در شب بود تابش نه در روز
ز بعد مردنم ای آتش عشق
کنار گور من شمعی بیافروز
ز بعد مردنم ای آتش عشق
کنار گور من شمعی بیافروز
شب از نیمه گذشت و دیده باز است
چرا امشب شبم دور و دراز است
وضو کن با سرشک چشمم ای دل
که امشب فرصت راز و نیاز است
که امشب فرصت راز و نیاز است
خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن
ز غمهای دگر غیر از غم عشقت رها کن
تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری
شکسته قلب من جانا بعهد خود وفا کن
خدایا بی پناهم
ز تو جز تو نخواهم
اگر عشقت گناه است
ببین غرق گناهم
دو دست دعا برآورده ام بسوی آسمانها
که تا پر کشم به بال غمت رها در کهکشانها
چونیلوفر عاشقانه چنان میپیچم بپای تو
که سر تا پا بشکفد گل ز هر بندم در هوای تو
بدست یاری اگر که نگیری تو دست دلم را دگر که بگیرد
به آه و زاری اگر نپذیری شکسته دلم را دگر که پذیرد
خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن
ز غمهای دگر غیر از غم عشقت رها کن
تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری
شکسته قلب من جانا بعهد خود وفا کن
خدایا بی پناهم
ز تو جز تو نخواهم
اگر عشقت گناه است
ببین غرق گناهم
دو دست دعا برآورده ام بسوی آسمانها
که تا پر کشم به بال غمت رها در کهکشانها
ای غم ای همدم دست از سر دل بردار
ای شادی یک دم مرهم به دلم بگذار
دل جای شادی ست از غم شده ام بیزار
ای غم بیرون رو این خانه به او بسپار
با این خانه ی تنگ با این پاره ی سنگ
با این دل چه کنم این آلوده ی رنگ
دلا
بال مرا چرا شکستی
پَر نزدی به گِل نشستی
پَر نزدی
تو دریا بودی ز چه رو چون مردابی
ای دریا تا کی ز نسیمی بی تابی
دل به دریا بزن در شبِ طوفان
تا به کی سر زدن بر درِ زندان
تا کِی تنهایی
برخیز و پرگشا
در آسمان رها تا کوی ناکجا
کوی بی نشان کوی آشنا
ای غم ای همدم دست از سر دل بردار
صحرا صحرا دویده ام سرگردان از پی تو
دریا دریا گذشته ام در طوفان از پی تو
دست از دنیا کشیده ام بی سامان از پی تو
از من از ما رهیده ام دست افشان از پی تو
گیسوی تو دام بلا
ابروی تو تیغ فنا
در دست دوای دل
روی تو بهشت برین
موی تو بنفشه ترین
زنجیر پای دل
دنیا دنیا گشته ام به بوی تو
پنهان پیدا گر به گفت و گوی تو
هر سو هر جا روی من به سوی تو
دردا دردا کی رسم به بوی تو ؟
دستم بر دامن تو
بوی پیراهن تو
سوی چشم عاشقان
یاس و سوسن شکفد
دامن دامن شکفد
با یادت ز باغ جان
دیگر افتاده ام از پا دراین صحرا
در راهم صخره و خارا خارا خارا
چون کشتی در دل طوفان یارا یارا
دریاب ای ساحل دریا ما را ما را
شب و سحر به نام تو ترانه می خوانم
به شوق یک سلام تو همیشه می مانم
صحرا صحرا دویده ام سرگردان از پی تو
دریا دریا گذشته ام در طوفان از پی تو
دست از دنیا کشیده ام بی سامان از پی تو
از من از ما رهیده ام دست افشان از پی تو
یارا یارا
یارا یارا
گاهی
دل ما را
به چراغ نگاهی روشن کن
چشم تار دل را
چو مسیحا
به دمیدن آهی روشن کن
بی تو برگی زردم
به هوای تو می گردم
که مگر بیفتم در پایت
ای نوای نایم
به هوای تو می آیم
که دمی نفس کنم تازه در هوایت
به نسیم کویت ای گل
به شمیم بویت ای گل
در سینه داغی دارم
از لاله باغی دارم
با یادت ای گل هر شب
در دل چراغی دارم
باغم بهارم باش
موجم کنارم باشم
«ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقتست که باز آیی
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی» (حافظ )
منم آن نیازمندی که به تو نیاز دارم
اگر از تو باز مانم ، به که چشم باز دارم ؟
تویی آفتاب و چشمم به جمال توست روشن
غم چون تو نازنینی ، به هزار ناز دارم
به جفا نمودن تو ، ز وفات بر نگردم
به وفا نمودن تو ، ز جفات باز دارم
گِلِه کردم از تو ، گفتی که بساز چاره خود
منم آن که در غمت ، دل چاره ساز دارم
غم دل چه باز گویم که تو را ملال گیرد
کنم این حدیث کوته ، که غم دراز دارم
خدایا خدایا یگانه تویی
همه گریه ها را بهانه تویی
نگارا نگارا تو باغی بهاری
دل ساده ام را تو نقش و نگاری
شدم چو گلی ز ریشه جدا
به من برسان بهار مرا
بهارا بهارا بهانه مگیر
ز خاکستر ما زبانه مگیر
کویر دلم را تو باران نوری
تو رودی تو دریا تو شوق عبوری
جدا ز تو اَم غبار هوا
به خود برسان دوباره مرا
جدا ماندم همچو نی تنها از نیستانها
حکایتِ دل ، به ناله کنم
غمی دارم همچو مولانا از جداییها
شکایتِ دل ، به ناله کنم
چو نی در شکستم صدایم تو هستی
تو را می پرستم خدایم تو هستی
ای نامت از دل و جان در همه جا به هر زبان جاری است
عطر پاک نفست سبز و رها از آسمان جاری است
نور یادت همه شب در دل ما چو کهکشان جاری است
تو نسیم خوش نفسی، من کویر خار و خسم
گر بهفریادم نرسی، من چو مرغی در قفسم
تو با منی اما، من از خودم دورم
چو قطره از دریا، من از تو مهجورم
با یادت ای بهشت من آتش دوزخ کجاست
عشق تو در سرشت من با دل و جان آشناست
چگونه فریادت نزنم، چرا دم از یادت نزنم، در اوج تنهایی
اگر زمین ویرانه شود، جهان همه بیگانه شود، تویی که با مایی
دل من کوره ی سوزان عشق است
دلم سوگند پاکش جان عشق است
دلم این عاشق شوریدهی مست
نمک پروردهی دامان عشق است
دریغا چشم بینایی ندارم
ببین جز جان رسوایی ندارم
اگر رد می کنی رد کن ولی من
بجز در گاه تو جایی ندارم
بجز در گاه تو جایی ندارم
پریشان خاطرم مست تویوم مو
قسم بر غم که پا بست تویوم مو
اگر شوریده حال و بی قرارم
نمک پروردهی دست تویوم مو
نمک پروردهی دست تویوم مو
خداوندا دلی دارم اتش سوز
که نه در شب بود تابش نه در روز
ز بعد مردنم ای آتش عشق
کنار گور من شمعی بیافروز
ز بعد مردنم ای آتش عشق
کنار گور من شمعی بیافروز
شب از نیمه گذشت و دیده باز است
چرا امشب شبم دور و دراز است
وضو کن با سرشک چشمم ای دل
که امشب فرصت راز و نیاز است
که امشب فرصت راز و نیاز است
خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن
ز غمهای دگر غیر از غم عشقت رها کن
تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری
شکسته قلب من جانا بعهد خود وفا کن
خدایا بی پناهم
ز تو جز تو نخواهم
اگر عشقت گناه است
ببین غرق گناهم
دو دست دعا برآورده ام بسوی آسمانها
که تا پر کشم به بال غمت رها در کهکشانها
چونیلوفر عاشقانه چنان میپیچم بپای تو
که سر تا پا بشکفد گل ز هر بندم در هوای تو
بدست یاری اگر که نگیری تو دست دلم را دگر که بگیرد
به آه و زاری اگر نپذیری شکسته دلم را دگر که پذیرد
خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن
ز غمهای دگر غیر از غم عشقت رها کن
تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری
شکسته قلب من جانا بعهد خود وفا کن
خدایا بی پناهم
ز تو جز تو نخواهم
اگر عشقت گناه است
ببین غرق گناهم
دو دست دعا برآورده ام بسوی آسمانها
که تا پر کشم به بال غمت رها در کهکشانها
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
7:56ساز و آواز سه تار : جلال ذوالفنون خواننده : علیرضا افتخاری
-
7:46آهنگساز: عباس خوشدل خواننده : علیرضا افتخاری شاعر: قیصر امین پور تكنواز سه تار : جلال ذوالفنون
-
7:37آهنگساز: عباس خوشدل خواننده : علیرضا افتخاری شاعر: قیصر امین پور تكنواز سه تار : جلال ذوالفنون
-
6:17آهنگساز: عباس خوشدل خواننده : علیرضا افتخاری شاعر: قیصر امین پور تكنواز سه تار : جلال ذوالفنون
-
6:17آهنگساز: عباس خوشدل خواننده : علیرضا افتخاری شاعر: قیصر امین پور تكنواز سه تار : جلال ذوالفنون
-
5:44آهنگساز: عباس خوشدل خواننده : علیرضا افتخاری شاعر: قیصر امین پور تكنواز سه تار : جلال ذوالفنون
-
5:44آهنگساز: عباس خوشدل خواننده : علیرضا افتخاری شاعر: قیصر امین پور تكنواز سه تار : جلال ذوالفنون
-
8:40آهنگساز: عباس خوشدل خواننده : علیرضا افتخاری شاعر: قیصر امین پور
-
8:23ساز و آواز سه تار : جلال ذوالفنون خواننده : علیرضا افتخاری
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان