تصنیف و بیکلام تصنیف ارکسترال شور
از باده ی عشق تو سرمستم و دیوانه
از جلوه ی تو پیدا آئینه ی جانانه
چون شعله ی غم آمد به برم آتش زد در خانه
جانم شد پروانه
بیا همدم من نفسم
رها با تو از این قفسم
ز عشق تو من آزادم
رسیدی تو به فریادم
تویی که با یادت نشوم اسیر تنهایی
جوانه خواهم شد اگر که باز آیی
خفتم چون در نگهت
دیدم آن روی مهت
به شوق تو لبالب از باران پر از شکوه آسمانم
نمی رود ز قلب من مهرت که با تو محو بیکرانم
نفس وصل می باید که نخواهم غم بودن
تو را میخوانم تویی دل و جانم
تویی ایمانم که جز تو ندانم
ای خورشید شبم
آمد جان به لبم بی یاد تو میمیرم
از باده ی عشق تو سرمستم و دیوانه
از جلوه ی تو پیدا آئینه ی جانانه
چون شعله ی غم آمد به برم آتش زد در خانه
جانم شد پروانه
بیا همدم من نفسم
رها با تو از این قفسم
ز عشق تو من آزادم
رسیدی تو به فریادم
تویی که با یادت نشوم اسیر تنهایی
جوانه خواهم شد اگر که باز آیی
خفتم چون در نگهت
دیدم آن روی مهت
به شوق تو لبالب از باران پر از شکوه آسمانم
نمی رود ز قلب من مهرت که با تو محو بیکرانم
نفس وصل می باید که نخواهم غم بودن
تو را میخوانم تویی دل و جانم
تویی ایمانم که جز تو ندانم
ای خورشید شبم
آمد جان به لبم بی یاد تو میمیرم
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
4:08
-
4:03بي كلام تصنيف
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه