آلبومی با آهنگسازی مهدی سالاری نسب
نوازندگان:
کمانچه: اردشیر کامکار، پیانو، فلوت، نی، تنبک: کاوه سروریان، ویولن: ارسلان کامکار، پدرام فریوسفی، میثم مروستی، پانیذ فریوسفی، ویولنسل: کریم قربانی، کنترباس: علیرضا خورشیدفر، ابوا: فرشید حفظی فرد، هورن: مسعود غریب نواز، فاگوت: علیرضا شیبانی، کلارینت: حسین پورمعین، قانون: پریچهر خواجه، تار: کورش دانایی، سنتور: سورنا صفاتی
نوازندگان:
کمانچه: اردشیر کامکار، پیانو، فلوت، نی، تنبک: کاوه سروریان، ویولن: ارسلان کامکار، پدرام فریوسفی، میثم مروستی، پانیذ فریوسفی، ویولنسل: کریم قربانی، کنترباس: علیرضا خورشیدفر، ابوا: فرشید حفظی فرد، هورن: مسعود غریب نواز، فاگوت: علیرضا شیبانی، کلارینت: حسین پورمعین، قانون: پریچهر خواجه، تار: کورش دانایی، سنتور: سورنا صفاتی
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
6:26سر خود را مزن اينگونه به سنگ دل ديوانه تنها دل تنگ مكن اي خسته درين بغض درنگ دل ديوانه تنها دل تنگ ديدي آن را كه تو خواندي به جهان يارترين سينه را ساختي از عشقش سرشارترين آنكه مي گفت منم بهر تو غمخوارترين چه دلآزارترين شد چه دلآزارترين ناله از درد مكن، آتشي را كه در آن زيستهاي سرد مكن با غمش باز بمان راه عشق است كه همواره شود از خون، رنگ دلِ ديوانهي تنها، دل تنگ! فريدون مشيري
-
6:41ديري است دلم در به در و خانه به خانه تا كي، به كه يابد ز تو اي عشق نشانه داني كه چه ئي از پس اين در به دري ها؟ خواب سحري در پي كابوس شبانه بارت كه فلك نيز نيارست كشيدن من مي برم اي عشق سبك بار به خانه با شور تو، خون مي زند از سينه برونم چون ساقه كه بشكافدش از پوست، جوانه از خون دلم بر ورق جان كلماتي است پيكي كه دلم سوي تو كرده است روانه خواهم كه چو ققنوس بسوزم به لهيبت چون مي كشي اي آتش خوش سوز زبانه حسين منزوي
-
7:13بي داد رفت لاله ي برباد رفته را يارب خزان چه بود بهار شكفته را هر لاله اي كه از دل اين خاكدان دميد نو كرد داغ ماتم ياران رفته را اي كاش ناله هاي چو من بلبلي حزين بيدار كردي آن گُل در خاك خفته را جز در صفاي اشك دلم وا نمي شود باران به دامن است هواي گرفته را شهريار
-
8:21بخت آيينه ندارم كه در او مينگري خاك بازار نيرزم كه بر او ميگذري من چنان عاشق رويت كه ز خود بيخبرم تو چنان فتنه خويشي كه ز ما بيخبري به فلك ميرود آه سحر از سينه ما تو همي برنكني ديده ز خواب سحري گر تو از پرده برون آيي و رخ بنمايي پرده بر كار همه پرده نشينان بدري عذر سعدي ننهد هر كه تو را نشناسد حال ديوانه نداند كه نديده ست پري سعدي
کاربر مهمان