موسیقی دستگاهی
نوازنده ی بربط : حسین بهروزی نیا
نوازنده ی تار : حمید متبسم
نوازنده ی کمانچه : سعید فرج پوری
نوازنده ی تنبک و دایره : پژمان حدادی
نوازنده ی دف و کوزه و دمام : بهنام سامانی
این برنامه ، ضبط کنسرت برلین گروه دستان با همراهی همایون شجریان در سال 1387 ( 2008 ) است .
نوازنده ی بربط : حسین بهروزی نیا
نوازنده ی تار : حمید متبسم
نوازنده ی کمانچه : سعید فرج پوری
نوازنده ی تنبک و دایره : پژمان حدادی
نوازنده ی دف و کوزه و دمام : بهنام سامانی
این برنامه ، ضبط کنسرت برلین گروه دستان با همراهی همایون شجریان در سال 1387 ( 2008 ) است .
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
6:14خوشا دردي كه درمانش تو باشي خوشا راهي كه پايانش تو باشي خوشا چشمي كه رخسار تو بيند خوشا ملكي كه سلطانش تو باشي خوشا آن دل كه دلدارش تو گردي خوشا جاني كه جانانش تو باشي چه خوش باشد دل اميدواري كه اميد دل و جانش تو باشي گل و گلزار خوش آيد كسي را كه گلزار و گلستانش تو باشي مپرس از كفر و ايمان بي دلي را كه هم كفر و هم ايمانش تو باشي عراقي
-
12:49بگذار سر به سينه ي من تا كه بشنوي آهنگ اشتياق دلي دردمند را شايد كه بيش از اين نپسندي به كار عشق آزار اين رميده ي سردركمند را بگذار سر به سينه ي من تا بگويمت اندوه چيست عشق كدام است ، غم كجاست بگذار تا بگويمت اين مرغ خسته جان عمري ست در هواي تو از آشيان جداست دلتنگم آن چنان كه اگر بينمت به كام خواهم كه جاودانه بنالم به دامنت شايد كه جاودانه بماني كنار من اي نازنين كه هيچ وفا نيست با منت تو آسمان آبي آرام و روشني من چون كبوتري كه پرم در هواي تو يك شب ستاره هاي تو را دانه چين كنم با اشك شرم خويش بريزيم به پاي تو بگذار تا ببوسمت اي نوشخند صبح بگذار تا بنوشمت اي چشمه ي شراب بيمار خنده هاي تو ام بيشتر بخند خورشيد آرزوي مني گرم تر بتاب فريدون مشيري
-
6:46اي صبا گر بگذري بر زلف مشك افشان او همچو من شو همچو من شو گرد يك يك حلقه ي گردان او گاه از چوگان زلفش حلقه ي مشكين رباي گاه خود را گوي گردان در خم چوگان او جان او در جان تو گم گشت و دل از دست رفت درد او از حد بشد گر مي كني درمان او خوش خوشي در پين زلفش پيچ تا مشكين كني شرق تا غرب جهان از زلف مشك افشان او اي صبا گر بگذري بر زلف مشك افشان او هم چو من شو ، هم چو من شو گرد يك يك حلقه ي گردان او عطار
-
7:34اي شب به پاس صحبت ديرين خداي را با او بگو حكايت شب زنده داري ام با او بگو چه مي كشم از درد اشتياق شايد وفا كند بشتابد به ياري ام اي دل چنان بنال كه آن ماه نازنين آگه شود ز رنج من و عشق پاك من با او بگو كه مهر تو از دل نمي رود هرچند بسته مرگ ، كمر بر هلاك من اي آسمان بسوز دل من گواه باش كز دست غم به كوه و بيابان گريختم داري خبر كه شب همه شب دور از آن نگاه مانند شمع سوختم و اشك ريختم فريدون مشيري
-
7:12با مدعي مگوييد اسرار عشق و مستي تا بي خبر بميرد در درد خودپرستي دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم با كافران چه كارت ، گر بت نمي پرستي سلطان من خدا را زلفت شكست ما را تا كي كند سياهي چندان دراز دستي عاشق شو ار نه روزي كار جهان سر آيد ناخوانده مقش مقصود از كارگاه هستي حافظ
کاربر مهمان
کاربر مهمان