موسیقی دستگاهی
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
5:43بر غم و غصه ي دور زمان خنده كن بر گذشت جهان گذران خنده كن نخورد مردم دانا غم هستي غم دنيا بشكن به سر غم قدح شراب خود بنگر به گذشته ، عمر چون حباب خود زندگي چو كاروان مي گذرد چو شهاب آسمان مي گذرد بد و خوب اين جهان مي گذرد هم بهار و هم خزان مي گذرد نكني هستي خود را سپر بلاي دل تو اگر بگذري از قصه و ماجراي دل لب به خنده وا كن همچو گل بهاران كه به خنده رقصد بر لب چشمه ساران مينو احمدي
-
17:33به پايت سر نهادم تا سر و سامان من باشي به راهت جان فدا كردم مگر جانان من باشي به سوز من نمي سازي ، كه با من هم نوا گردي ز دردم نيستي آگاه ، تا درمان من باشي مرا شد طاق ابروي تو محراب دعا زان رو كه همچون اشك بالاي صف مژگان من باشي به درياي محبت پا نهادم بر سر هستي بدين سودا كه درياي مرا توفان من باشي در اين وادي كه با من سايه ي من سر گران دارد چه سازم تا دليل روح سرگردان من باشي مشفق كاشاني
-
4:56آن شب در اولين ديدار دل شد ز شوق تو سرشار آن شب چون ديدم ججلوه ات اي گل بي خار گه با نگاه افسونگر گه با صداي جان پرور سرمستم كردي بي مدد مي و ساغر اي افسونگر شب ، سر كن بانگ طرب تا از دنيا كامي گيرم من مست از نگهي ، از چشم سيهي كي از ساقي جامي گيرم ترانه بخوان ، ترانه ي تو بود نداي ما فسانه بگو ، فسانه ي تو برد غم از دل ها از هجران روزي چون شب دارم بر جان آتش جان بر لب دارم افسونگر شب ، از سر عقلم بيرون كن آشفتگي ام افزون ، همچون مجنون كن كريم فكور
-
5:12اگر ز هر در رانده شدم ، تو مرانم اي خدا كنار كس ديگر نرود به زبانم اي خدا به كه دل بسپارم ، به كجا رو آرم گرم براني تو تو مرا مي خواهي ، ز دلم آگاهي ، غمم تو داني تو چه كنم سر و جان را بي تو چه كنم دو جهان را بي تو واي از اين دل بي هنرم ، واي از اين شب بي سحرم خداي من ، رضاي تو رضاي من باشد فناي من ، براي تو دعاي من باشد گر نامه سيه كردم ، صد گونه گنه كردم رو سوي تو آوردم بنگر كه دل و جان را اين هر دو پشيمان را تا كوي تو آوردم تو مرا تنها نگذاري ، دل و جانم را نگذاري خدا كه سوي خود خوانده مرا چه غم كه خلق از خود رانده مرا سيمين بهبهاني
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه