بازخوانی تصنیف های قدیمی
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
4:56مجنون بي ليلا شدم آواره ي صحرا به دوشم كوهي از غم ها نم يدانم كجايي اي گل مكن خارم مشو راضي به آزارم كه من در تو گرفتارم مكن از من جدايي بهار من كجايي چون زلف افشانت شدم اي گل پريشانت خراب چشم فتانت ولي هرگز نديدي با من چه ها كردي مرا از من جدا كردي به چنگ غم رها كردي چه ديدي و شنيدي كه دل از من بريدي من اشك شمع مزار خويشم باران ابر بهار خويشم در ماتم خود سيه پوش چون تك درختي به سينه ي دشتم در خاك دنيا شكفتم و گشتم از ياد دنيا فراموش با درد و رنج ها هم آغوش دلگرمي من صداي تو بود موسيقي خنده هاي تو بود اي خسته از مهرباني من، خوب و بد من براي تو بود آرامش من نگاه تو بود جادوي چشم سياه تو بود پاي زمين و زمان ننويس ويراني من گناه تو بود (اسحاق انور)
-
6:08آهنگساز حبيبالله بديعي شاعر سيمين بهبهاني نه انتظارو آرزو نه عشق و آشنايي وجود من گرفته خو به مهنت جدايي نگاه حسرتم زبان به گفتگو گشوده كه جز بلا دراين جهان نصيب من چه بوده غافلي ز كارم چرا چرا چرا خدايا جز تو كس ندارم راها مكن مرا خدايا در سكوت شب ها بي نصيبو تنها به دامنه سحرا نشستمو گذشته را بهانه كزدم سرشك غم ز ديدگان روانه كزدم فراموشم مكن دگر كه همچون مي در جوشم مكن نظر به ظاهر خاموشم چه بي سامان در اين بنا به دست موجو طوفان شدم رها غمم ندارم آيا نه انتظارو آرزو نه عشق و آشنايي وجود من گرفته خو به مهنت جدايي نگاه حسرتم زبان به گفتگو گشوده كه جز بلا دراين جهان نصيب من چه بوده غافلي ز كارم چرا چرا چرا خدايا جز تو كس ندارم راها مكن مرا خدايا
-
6:03آهنگساز مجيد وفادار شاعر تورج نگهبان غافلي ز كارم چرا چرا چرا خدايا جز تو كس ندارم راها مكن مرا خدايا من شمعم شمع شبانه در عالم گشته فسانه همه جا خود را مي سوزم كه شب ياران افروزم مي سوزم تا به سحرگه از رازم كس نشد آگه خوش و بي پروا مي سوزم كه ز سر تا پا مي سوزم نه وفاداري ، نه وفاخواهي كه به قلب من ، ببرد راهي چون جان من افروزد همه خودبيني ، همه خودخواهي نشود پيدا ، دلِ آگاهي ز من وفا آموزد من و شب پروانه ، من و دل ديوانه به اشك و آتش خرسند تو حال من كي داني كه خود نباشي چون من به عشق رويي پابند اگر چون آتش خوش سوزم شب ها خوشم كه بزمي افروزم شب ها من در راه محبّت سر از پا نشناسم از ، آتش نكنم پروا يك امشب من با شادي مي سوزم تا كه شود فردا دل من ، ز وفا مي سوزد كه وفا به شما آموزد در اين دنيا من و شب پروانه ، من و دل ديوانه به اشك و آتش خرسند تو حال من كي داني كه خود نباشي چون من به عشق رويي پابند
-
4:17آهنگساز مجيد وفادار شاعر محمود صانعي شب به گلستان تنها منتظرت بودم باده ي ناكامي در هجر تو پيمودم منتظرت بودم ، منتظرت بودم آن شب جان فرسا من بي تو نياسودم وه كه شدم پير از غم، آن شب و فرسودم منتظرت بودم ، منتظرت بودم شب به گلستان تنها منتظرت بودم باده ي ناكامي در هجر تو پيمودم منتظرت بودم، منتظرت بودم آن شب جان فرسا من بي تو نياسودم وه كه شدم پير از غم، آن شب و فرسودم منتظرت بودم، منتظرت بودم بودم همه شب ديده به ره تا به سحرگاه نا گه چو پري خنده زنان آمدي از راه غم ها به سر آمد، زنگ غم دوران از دل بزدودم منتظرت بودم، منتظرت بودم پيش گل ها شاد و شيدا مي خراميد آن قامت موزونت فتنه ي دوران، ديده ي تو از دل و جان من شده مفتونت در آن عشق و جنون، مفتون تو بودم اكنون از دل من، بشنو تو سرودم منتظرت بودم، منتظرت بودم
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه