موسیقی دستگاهی
نوازنده ی نی : حسن ناهید
نوازنده ی عود : جمال جهانشاد
نوازنده ی تار و تاربم : شهریار فریوسفی
نوازنده ی کمانچه و ویولون : هادی آرزم
نوازنده ی کمانچه : سهیل ایوانی
نوازنده ی تار : سیامک نعمت ناصر
نوازنده ی ویولون سل : کریم قربانی
نوازنده ی سنتور : حسین پرنیا
نوازنده ی تنبک : بابک خواجه نوری
نوازنده ی بربت : علی پژوهشگر
نوازنده ی تاس : شهاب قاسمی
نوازنده ی نی : حسن ناهید
نوازنده ی عود : جمال جهانشاد
نوازنده ی تار و تاربم : شهریار فریوسفی
نوازنده ی کمانچه و ویولون : هادی آرزم
نوازنده ی کمانچه : سهیل ایوانی
نوازنده ی تار : سیامک نعمت ناصر
نوازنده ی ویولون سل : کریم قربانی
نوازنده ی سنتور : حسین پرنیا
نوازنده ی تنبک : بابک خواجه نوری
نوازنده ی بربت : علی پژوهشگر
نوازنده ی تاس : شهاب قاسمی
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
10:31يك نفس با ما نشستي خانه بوي گل گرفت خانه ات آباد كاين ويرانه بوي گل گرفت از پريشان گويي ام ديدي پريشان خاطرم از پريشان گويي ام ديدي پريشان خاطرم زلف خود را شانه كردي شانه بوي گل گرفت زلف خود را شانه كردي شانه بوي گل گرفت پرتو رنگ رخت با آن گل افشاني كه داشت در زيارتگاه دل پروانه بوي گل گرفت لعل گلرنگ تو را تا ساغر و مي بوسه زد لعل گلرنگ تو را تا ساغر و مي بوسه زد ساقي انديشه ام پيمانه بوي گل گرفت عشق باريد و جنون گل كرد و افسون خيمه زد تا به صحراي جنون افسانه بوي گل گرفت از شميم شعر شور انگيز آتش عاشقان از شميم شعر شور انگيز آتش عاشقان ساقي وساغر مي و ميخانه بوي گل گرفت ساقي وساغر ، مي و ميخانه بوي گل گرفت آتش
-
5:56خمي كه ابروي شوخ تو در كمان انداخت به قصد جان من زار ناتوان انداخت نبود نقش دو عالم كه رنگ الفت بود زمانه طرح محبت نه اين زمان انداخت به يك كرشمه كه نرگس به خودفروشي كرد فريب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت جهان به كام من اكنون شود كه دور زمان مرا به بندگي خواجه ي جهان انداخت حافظ
-
2:01
-
3:30شهر خالي ست ز عشاق بود كز طرفي مردي از خويش برون آيد و كاري بكند كو كريمي كه ز بزم طربش غمزده اي جرعه اي دركشد و دفع خماري بكند حافظا گر نروي از در او هم روزي گذري بر سرت از گوشه كناري بكند حافظ
-
7:09از ني بي نوا مي نويسم از شب و گريه ها مي نويسم بي تو بيهوده را مي نويسم در شگفتم چرا مي نويسم صبر سنگم صبوري صدا نيست مرگ سنگينم از من جدا نيست جز شكستن مرا ماجرا نيست ني غلط گفتم اينم روا نيست واژه واژه تو را مي نويسم دل به جان از تن آسايي من خسته از سينه فرسايي من در قفس روح صحرايي من دست تنهاي تنهايي من تا ندارد صدا مي نويسم خنده ام خار پهلوي سبزه گريه ام سر به زانوي سبزه اي غزال غزلجوي سبزه پشت شب پاي گل روي سبزه من تو را هر كجا مي نويسم بوي تو بوي گل هاي خانه بوي سبزينگي در جوانه بوي دلتنگي محرمانه من تو را در غزل در ترانه از رفاقت جدا مي نويسم اين سفر با تو مجنون ديگر آسمان دشت و آهو كبوتر هر دو پايم قلم جاده دفتر تكيه چون مي كنم بر صنوبر از تو بالا بلا مي نويسم اين صدا در من از شاعري نيست شيون اهل زبان آوري نيست اين منم اين منم ديگري نيست نزد صاحبدلان كافري نيست از تو يا از خدا مي نويسم شيون فومني
-
2:43
-
0:33
-
3:57آن كه رخسار تو را رنگ گل و نسرين داد صبر و آرام تواند به من مسكين داد من همان روز ز فرهاد طمع ببريدم كه عنان دل شيدا به لب شيرين داد گنج زر گر نبود كنج قناعت باقي ست آن كه آن داد به شاهان ، به گدايان اين داد بعد از اين دست من و دامن سرو و لب جوي خاصه اكنون كه صبا مژده ي فروردين داد حافظ
-
5:23ما را ز خيال تو چه پرواي شراب است خم گو سر خود گير كه خمخانه خراب است افسوس كه شد دلبر و در ديده ي گريان تحرير خيال خط او نقش بر آب است حافظ
-
3:17
-
5:23معشوق عيان مي گذرد بر تو وليكن اغيار همي بيند از آن بسته نقاب است بيدار شو اي ديده كه ايمن نتوان بود زين سيل دمادم كه در اين منزل خواب است سبز است در و دشت بيا تا نگذاريم دست از سر آبي كه جهان جمله سراب است حافظ چه شد ار عاشق و رند است و نظرباز بس طور عجب لازم ايام شباب است حافظ
-
3:21نه دل مفتون دلبندي نه جان مدهوش دلخواهي نه بر مژگان من اشكي نه بر لب هاي من آهي نه جان بي نصيبم را پيامي از دلارامي نه شام بي فروغم را نشاني از سحرگاهي كيم من ؟ آرزو گم كرده اي تنها و سرگردان نه آرامي نه اميدي نه همدردي نه همراهي گهي افتان و خيزان چون غباري در بياباني گهي خاموش و حيران چون نگاهي بر نظرگاهي رهي تا چند سوزم در دل شب ها چو كوكب ها به اقبال شرر نازم كه دارد عمر كوتاهي رهي معيري
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان