تصنیف در فضای موسیقی دستگاهی
دل که آشفتهی روی تو نباشد دل نیست
آنکه دیوانه خال تو نشد عاقل نیست
مستی عاشق دلباخته از بادهی توست
به جز این مستیام از عمر دگر حاصل نیست
عشق روی تو در این بادیه افکند مرا
چه توان کرد که این بادیه را ساحل نیست
بگذر از خویش اگر عاشق دلباختهای
که میان من و تو جز تو کسی حائل نیست
رهرو عشقی اگر، خرقه و سجاده فکن
که به جز عشق تو را رهرو این منزل نیست
اگرت اهل دلی صوفی و زاهد بگزار
که مر این طایفه را، راه در این محفل نیست
در خم طره او چنگ زنم چنگ زنان
که جز این حاصل دیوانه لایعقل نیست
دست من گیر و از این خرقهی سالوس رهان
که در این خرقه به جز جایگه جاهل نیست
علم و عرفان به خرابات ندارد راهی
که به منزلگه عشاق ره باطل نیست
دل که آشفتهی روی تو نباشد دل نیست
آنکه دیوانه خال تو نشد عاقل نیست
مستی عاشق دلباخته از بادهی توست
به جز این مستیام از عمر دگر حاصل نیست
عشق روی تو در این بادیه افکند مرا
چه توان کرد که این بادیه را ساحل نیست
بگذر از خویش اگر عاشق دلباختهای
که میان من و تو جز تو کسی حائل نیست
رهرو عشقی اگر، خرقه و سجاده فکن
که به جز عشق تو را رهرو این منزل نیست
اگرت اهل دلی صوفی و زاهد بگزار
که مر این طایفه را، راه در این محفل نیست
در خم طره او چنگ زنم چنگ زنان
که جز این حاصل دیوانه لایعقل نیست
دست من گیر و از این خرقهی سالوس رهان
که در این خرقه به جز جایگه جاهل نیست
علم و عرفان به خرابات ندارد راهی
که به منزلگه عشاق ره باطل نیست
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه