تصنیف در فضای موسیقی دستگاهی
بیا جانا به حال ما نظر کن
ز نور خود شب ما را سحر کن
اسیران قفس را هم به یاد آر
نگاهی هم به این بی بال و پر کن
کجایی ای نگارم
کجایی ای بهارم
طمع در دیدن رویت ندارم
شهاب آسا ز بام ما گذر کن
خیال روی تو ماه شب من
غم عشقت بود تاب و تب من
مرا در هر نفس یاد تو جاری ست
تویی از هر دو عالم مطلب من
بود دام بلا دل
چه ها کرده به ما دل
مشد یک لحظه از یادت جدا دل
همیشه نام تو ذکر لب من
ماه شب خسته از ناله ی جان سوز من
طلعت روی تو شمع شب افروز من
دهد از نای جان ، مرغ خوش الحان خبر
طی شود عمر شب می رسد از ره سحر
بیا جانا به حال ما نظر کن
ز نور خود شب ما را سحر کن
اسیران قفس را هم به یاد آر
نگاهی هم به این بی بال و پر کن
کجایی ای نگارم
کجایی ای بهارم
طمع در دیدن رویت ندارم
شهاب آسا ز بام ما گذر کن
خیال روی تو ماه شب من
غم عشقت بود تاب و تب من
مرا در هر نفس یاد تو جاری ست
تویی از هر دو عالم مطلب من
بود دام بلا دل
چه ها کرده به ما دل
مشد یک لحظه از یادت جدا دل
همیشه نام تو ذکر لب من
ماه شب خسته از ناله ی جان سوز من
طلعت روی تو شمع شب افروز من
دهد از نای جان ، مرغ خوش الحان خبر
طی شود عمر شب می رسد از ره سحر
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه