آلبوم در فضای موسیقی دستگاهی
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
5:07اي باد بامدادي خوش مي روي به شاديپيوند روح كردي پيغام دوست داديبر بوستان گذشتي يا در بهشت بوديشاد آمدي و خرم فرخنده بخت باديتا من در اين سرايم اين در نديده بودمكامروز پيش چشمم در بوستان گشاديخواهم كه بامدادي بيرون روي به صحراتا بوستان بريزد گلهاي بامداديهرگز نميرد آن كه دلش زنده شد به عشقثبت است بر جريده عالم دوام ماگر در غمت بميرم شادي به روزگارتپيوسته نيكوان را غم خوردهاند و شادياي باد بامدادي خوش مي روي به شاديپيوند روح كردي پيغام دوست دادي
-
6:02گرفته درد و غم راه گلو را چه كنمكو روزنه ي اميدنشسته ابر غم در آسمانمكو روشني خورشيددر دل غمي بنشسته بي توبال و پرم بشكسته بي توكي رفته اي اي در دل من جاويداي روشناي خانه ها تو شمع و ما پروانه ها از تو به دل افسانه ها دارم امانشوم از ديدن تو نوميد اي روشني خورشيداز هجر تو شد دل ها همه خونديگر تو بيا از پرده برونهمه دل خستگان در انتظارت بنما آن چهره ي نورانيتو جام جان ما چشم انتظاران تو بده زان باده ي روحانيدر شام تيره همچو ماهي در لب نشسته بي تو آهيسرگشتگان را داد و پناهياز نظر پيدايي و پنهانياي روشناي خانه ها تو شمع و ما پروانه ها از تو به دل افسانه ها دارم امانشوم از ديدن تو نوميد اي روشني خورشيد
-
6:18اي خاك گرم كربلا ياور ندارمبر من تو هم خواهي نما باور ندارماي خاك گرم كربلا پر در و گوهرافتاده اند در دامنت گل هاي پرپردادت نسيم جان فزا اجساد بي سربا كام عطشان روي تو جان مي سپارنداي خاك گرم كربلا شهزاده اكبرباشد گلي از گلشن زهراي اطهرفصل جواني زد شرر بر جانش آذردر پيش چشمم داده جان آن گلعذارماي خاك گرم كربلا ياور ندارمبر من تو غمخواري نما مادر ندارماي خاك گرم كربلا فرزندم اصغراين غنچه ي نشكفته ام گرديده پرپرگهواره اش پر خون شده از خون حنجرمن شيرخوارم را زمين بر تو سپارماي خاك گرم كربلا ياور ندارمبر من تو غمخواري نما مادر ندارماي خاك گرم كربلا من نور عينمنور دو چشم مصطفي يعني حسينمنور دل زهرا و شاه عالمينمبنما مدارا تو به اين جسم فگارماي خاك گرم كربلا ياور ندارمبر من تو غمخواري نما مادر ندارم
-
4:34هر چند اشك چشمان من در وقت دعا با من مانده در اين بغض دلتنگي هاتا سحر اين دلم را شب ها بي توبا اميد فردا مي آيي تودل خوش كنم اما مي دانم كه دل مي ماند تنهاكي شود پرتوي روشن كند روز من راگر تو شبي از قلب لحظه ها بياييزنده شود در جانم شوق آشناييبي تو اما دل تنهايم مانده بي يار و ياورجز غم عشق تو ندارم همدمي آشناتر
کاربر مهمان