گزیده آلبوم با آواز همایون شجریان، 1390
مست نگاه
لب خندان تو برق چشمان تو
برده قرار از دل عاشقِ زارم
با منِ بی نوا بیش از اینم جفا دگر مکن یارم
ای گل ارغوان همچو سرو چمان
ای در شب تار من روشنایی
بتِ چین و ختن روح و جانی به تن دل می ربایی
آتش زده ای بر دل وای از من و آه از دل
زندگی بی تو شده بی حاصل
دل شده مجنون چه کنم با دل
مستم ز نگاه تو
زان چشم سیاه تو حبیبم افتاده به چاه تو
صنما سرگشته ی راهِ تو
از عشقت آرامِ جان شده ام شیدای زمان
من ز سودای وصلِ تو گشتهام رسوای جهان
رفت از دستم اختیار
بردی از من صبر و قرار
در شب و روز تارِ من
مه و خورشیدی ای نگار
شعر : محمدجواد ضرابیان
مست نگاه
لب خندان تو برق چشمان تو
برده قرار از دل عاشقِ زارم
با منِ بی نوا بیش از اینم جفا دگر مکن یارم
ای گل ارغوان همچو سرو چمان
ای در شب تار من روشنایی
بتِ چین و ختن روح و جانی به تن دل می ربایی
آتش زده ای بر دل وای از من و آه از دل
زندگی بی تو شده بی حاصل
دل شده مجنون چه کنم با دل
مستم ز نگاه تو
زان چشم سیاه تو حبیبم افتاده به چاه تو
صنما سرگشته ی راهِ تو
از عشقت آرامِ جان شده ام شیدای زمان
من ز سودای وصلِ تو گشتهام رسوای جهان
رفت از دستم اختیار
بردی از من صبر و قرار
در شب و روز تارِ من
مه و خورشیدی ای نگار
شعر : محمدجواد ضرابیان
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
0:57شهرام ميرجلالي
-
2:22غلام قامت آن لعبت قباپوشمكه در محبت رويش هزار جامه قباستبلا و زحمت امروز بر دل درويشاز آن خوش است كه اميد رحمت فرداست
-
5:53لبِ خندانِ تو؛ برقِ چشمانِ تو؛ برده قرار از دلِ عاشقِ زارمبا منِ بي نوا؛ بيش از اينم جفا دگر مكن يارماي گلِ ارغوان؛ همچو سرو چماناي در شبِ تارِ من؛ روشناييبتِ چين و ختن؛ روح و جاني به تن… دل مي رباييآتش زده اي بر دل؛ واي از من و آه از دلزندگي بي تو شده بي حاصل؛ دل شده مجنونچه كنم با دلمستم ز نگاه توزان چشمِ سياهِ تو؛ حبيبم افتاده به چاهِ توصنما؛ سرگشته ي راهِ تواز عشقت آرامِ جان؛ شده ام شيداي زمانمن ز سوداي وصلِ تو؛ گشتهام رسواي جهانرفت از دستم؛ اختيار… بردي از من صبر و قراردر شب و روز تارِ من؛ مه و خورشيدي اي نگارآتش زده اي بر دل؛ واي از من و آه از دلزندگي بي تو شده بي حاصل؛ دل شده مجنونچه كنم با دلمستم ز نگاه توزان چشمِ سياهِ تو؛ حبيبم افتاده به چاهِ توصنما؛ سرگشته ي راهِ توشعر : محمدجواد ضرابيان
-
10:14همچو ني مينالم از سوداي دل سوداي دلآتشي در سينه دارم جاي دل جاي دلمن كه با هر داغ پيدا ساختمسوختم از داغ ناپيداي دلهمچو ني مينالم از سوداي دل سوداي دلآتشي در سينه دارم جاي دل جاي دلمن كه با هر داغ پيدا ساختمسوختم از داغ ناپيداي دلهمچو موجم يك نفس آرام نيستهمچو موجم يك نفس آرام نيستtبس كه طوفانزا بود درياي دل***دل اگر از من گريزد واي منغم اگر از دل گريزد واي دلغم اگر از دل گريزد واي دلما ز رسوايي بلند آوازهايمنامور شد هر كه شد رسواي دل رسواي دلنامور شد هر كه شد رسواي دلگنج مومن خرمن سيم و زر استگنج عاشق گوهر يكتاي دلدر ميان اشك نوميدي رهيخندم از اميدواريهاي دلشاعر رهي معيري
-
6:12نازنين اي سمن اي گل هر چمنشمع هر انجمن اي بت عاشقانمه شيرين زبان دلبر نامهرباننظري بر اين عاشق زارت فكن بيش از اين آتش بر دل زارم نزناز غم هجر يار شدهام بيقرارمردم از انتظار اي نسيم سحرتو چه داري خبراز من بي بال و پرپيش چشمانت اي صنم گلعزار من بيمايه جلوه كنم همچو خاركشته مرا روي تو وان خم ابروي تو من اسيرم در آن حلقه گيسوي توتا به مژگان سياه تو نظر كردم بهر صد تير غمت سينه سپر كردمنازنينا تو چون روح و روان مني سر به پايت نهم گر مژه بر هم زنيبهر تو جان بيفشانماي جان جانانم
کاربر مهمان
کاربر مهمان