تصنیف شور ساخته سیاوش اسماعیلی، 1390
چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی
چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی
من زمزمه عودم تو زمزمه پردازی
من سلسله مویم تو سلسله جنبانی
در سینه سوزانم مستوری و مهجوری
در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی
ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی
من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی
من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم
تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی
خواهم که ترا در بر بنشانم و بنشینم
تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی
ای چشم رهی سویت کو چشم رهی جویت
روی از من سر گردان شاید که نگردانی
چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی
چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی
من زمزمه عودم تو زمزمه پردازی
من سلسله مویم تو سلسله جنبانی
در سینه سوزانم مستوری و مهجوری
در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی
ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی
من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی
من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم
تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی
خواهم که ترا در بر بنشانم و بنشینم
تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی
ای چشم رهی سویت کو چشم رهی جویت
روی از من سر گردان شاید که نگردانی
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
5:17
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه