تصنیف دشتی
فریاد از این عشق که دلخون شدم از او
سرمست جهان بودم و محزون شدم از او
روی تو و موی تو مرا لیل و نهار است
زان موی برآشفته که بر شانه ی یار است
زنجیر بیارید که دلخون شدم از او
فریاد فریاد فریاد فریاد
دلتنگتر ازمن احدی نیست در این شهر
دلسنگتر از لیلی من کسیت در این شهر
فریاد که اندوه من اندازه ندارد
در جار کسی قدر تو آوازه ندارد
فریاد از این عشق
فریاد از این عشق که دلخون شدم از او
سرمست جهان بودم و محزون شدم از او
روی تو و موی تو مرا لیل و نهار است
زان موی برآشفته که بر شانه ی یار است
زنجیر بیارید که دلخون شدم از او
فریاد فریاد فریاد فریاد
دلتنگتر ازمن احدی نیست در این شهر
دلسنگتر از لیلی من کسیت در این شهر
فریاد که اندوه من اندازه ندارد
در جار کسی قدر تو آوازه ندارد
فریاد از این عشق
کاربر مهمان