تصنیف شور ساخته هادی آرزم، 1390
آه ای حکیم جان و دل روح مطهر
ای از دیار خاوران خورشید باور
ای آشنای کوچه های خلوت اشراق
ای در هجوم تیرگی ها ماه روشنگر
آموختی مارا که باید هر زمان هر جا
با جور طاقوت زمان جنگید
با داستان راستان و منبر تعلیم
گفتی که حتی با قلم هم میتوان جنگید
آن روز ها از فتنه های خفته می گفتی
از دوستان دشمن و از دشمنان دوست
گفتی زمانی می رسد دیگر که روشن نیست
تیری که می آید ز دشمن می رسد یا از کمان دوست
شوق نگاهت همچو دریا بی نهایت بود
آئینه ی روشنگرت شمع سعادت بود
با خون نوشتی اشتیاقت را
بر دل نهادی تا ابد داغ فراقت را
آه ای حکیم جان و دل روح مطهر
ای از دیار خاوران خورشید باور
ای آشنای کوچه های خلوت اشراق
ای در هجوم تیرگی ها ماه روشنگر
آموختی مارا که باید هر زمان هر جا
با جور طاقوت زمان جنگید
با داستان راستان و منبر تعلیم
گفتی که حتی با قلم هم میتوان جنگید
آن روز ها از فتنه های خفته می گفتی
از دوستان دشمن و از دشمنان دوست
گفتی زمانی می رسد دیگر که روشن نیست
تیری که می آید ز دشمن می رسد یا از کمان دوست
شوق نگاهت همچو دریا بی نهایت بود
آئینه ی روشنگرت شمع سعادت بود
با خون نوشتی اشتیاقت را
بر دل نهادی تا ابد داغ فراقت را
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه