تصنیف شور ساخته شهرام منظمی، 1384
سفر کردم به هر شهری دویدم
چو شهر عشق من شهری ندیدم
به غیر عشق آواز دهل بود
هر آوازی که در عالم شنیدم
ندانستم ز اول قدر آن شهر
ز نادانی بسی غربت کشیدم
ندا آمد ز عشق ای جان سفر کن
که من محنت سرایی آفریدم
بسی گفتم که من آن جا نخواهم
بسی نالیدم و جامه دریدم
سفر کردم به هر شهری دویدم
چو شهر عشق من شهری ندیدم
ندانستم ز اول قدر آن شهر
ز نادانی بسی غربت کشیدم
ز راهم برد وان گاهم به ره کرد
گر از ره می نرفتم می رهیدم
فسون کرد و مرا بس عشوه ها داد
فسون و عشوه او را خریدم
سفر کردم به هر شهری دویدم
چو شهر عشق من شهری ندیدم
به غیر عشق آواز دهل بود
هر آوازی که در عالم شنیدم
ندانستم ز اول قدر آن شهر
ز نادانی بسی غربت کشیدم
ندا آمد ز عشق ای جان سفر کن
که من محنت سرایی آفریدم
بسی گفتم که من آن جا نخواهم
بسی نالیدم و جامه دریدم
سفر کردم به هر شهری دویدم
چو شهر عشق من شهری ندیدم
ندانستم ز اول قدر آن شهر
ز نادانی بسی غربت کشیدم
ز راهم برد وان گاهم به ره کرد
گر از ره می نرفتم می رهیدم
فسون کرد و مرا بس عشوه ها داد
فسون و عشوه او را خریدم
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه