تصنیف ارکسترال بیات اصفهان ساخته امیرحسین زندیان، 1389
اگرچه بسته شد ز غم به سینه راه آه من
کنون که آمدی بمان تو را رها نمی کند دل
دگر خطا نمی کند دل
در این خزان هستیم بهار و عمر جاودانی
خدا خدا کنم مگر مرا ز کوی خود نرانی
تو جان جان تو مهربانی
بیا بیا که خسته دل نشسته ام
دلی ز غم شکسته ام
غریب و بی نشان منم
شکسته بال و بی پناهم
به غیر گفتگوی تو بجز خیال روی تو
چه بوده خود مگر گناهم
حذر کن از شرار آهم
جدا نشد دمی ز من خیال تو
چه جان فزا بود مرا وصال تو
اگر چه دل شکسته ام به خاک و خون نشسته ام
کنون که آمدی بمان تو را رها نمی کند دل
دگر خطا نمی کند دل
اگرچه بسته شد ز غم به سینه راه آه من
کنون که آمدی بمان تو را رها نمی کند دل
دگر خطا نمی کند دل
در این خزان هستیم بهار و عمر جاودانی
خدا خدا کنم مگر مرا ز کوی خود نرانی
تو جان جان تو مهربانی
بیا بیا که خسته دل نشسته ام
دلی ز غم شکسته ام
غریب و بی نشان منم
شکسته بال و بی پناهم
به غیر گفتگوی تو بجز خیال روی تو
چه بوده خود مگر گناهم
حذر کن از شرار آهم
جدا نشد دمی ز من خیال تو
چه جان فزا بود مرا وصال تو
اگر چه دل شکسته ام به خاک و خون نشسته ام
کنون که آمدی بمان تو را رها نمی کند دل
دگر خطا نمی کند دل
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه