ترانه با صدای بهرام حصیری، 1379
خسته ز آشنایی عشق و غم و جدایی
زان همه بی وفایی از تو حذر می کنم
گرچه دلم شکسته دل نگران و خسته
با پر و بال خسته قصد سفر می کنم
جایی میروم از دست غم دور
درمان می کنم این جان رنجور
جایی می روم تا آشنایی
باشد ناشناس با بی وفایی
جایی می روم کاری می کنم
دل را بسته ی یاری میکنم
روم از کوی عشق تو بیرون
شوم آواره با دل مجنون
دل تنگی که شکسته
دگر از غم شده خسته
ببرم تا به کی بار غم به دوش
دل سراپا فریاد و لب خموش
بروم تا دل غمگین
بسرآرد غم دیرین
روم به دنیایی که عشق و شیدایی خریدنی نست
بجز نوای دل بجز صدای عشق شنیدنی نیست
خسته ز آشنایی عشق و غم و جدایی
زان همه بی وفایی از تو حذر می کنم
گرچه دلم شکسته دل نگران و خسته
با پر و بال خسته قصد سفر می کنم
جایی میروم از دست غم دور
درمان می کنم این جان رنجور
جایی می روم تا آشنایی
باشد ناشناس با بی وفایی
جایی می روم کاری می کنم
دل را بسته ی یاری میکنم
روم از کوی عشق تو بیرون
شوم آواره با دل مجنون
دل تنگی که شکسته
دگر از غم شده خسته
ببرم تا به کی بار غم به دوش
دل سراپا فریاد و لب خموش
بروم تا دل غمگین
بسرآرد غم دیرین
روم به دنیایی که عشق و شیدایی خریدنی نست
بجز نوای دل بجز صدای عشق شنیدنی نیست
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه