موسیقی دستگاهی
تکنواز کمانچه : هادی منتظری
تکنواز کمانچه : هادی منتظری
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
4:00شكوه گل صفاي صحرا ، به يادم آورد تورا به ياد آور از آن بهاران، بهار آرزوي ما تو بودي و من، به دشت وفا، فراره ما ،بهشت رويا رسيده كنون ، بهار دگر، قرار تو با، يار دگر اي كه زخود راندي مرا، با غم تو تنها خوشم گر تو خوشي با ديگران ، من به همان رويا خوشم با ياد توام اي خاطره ي عيد وبهارم باز آ كه به سر سوداي كسي جز تو ندارم (لعبت والا)
-
1:03هادي منتظري
-
8:18شب آمد كه من با غمش خو كنم در اين خلوت شب به او رو كنم به سوداي او هر شب از سوز دل چو مرغ سحر من هياهو كنم شب آمد كه با خود بر آرم دمي بود خلوت شب چه خوش عالمي به كاشانه ي خود من از سوز دل به آن راحت جان بگويم غمي اميد دل من روا نشد دلم از غم او رها نشد خدايا چه كنم نه او از غم من شود خبر نه آهم به دلش كند اثر خدايا چه كنم چه شبها با يادش سحر كردم جهان را از عشقش خبر كردم ز جورش بر آتش نشستم من كه بودم اي آرام كه هستم من چو مرغ شب از غم دل تا كي كنم آه و فغان كه خوب و بد ميگذرد در اين جهان گذرا در اين دو روز زندگي چرا دچار غم شوم ز جور اين زمان دگر پروا ندارم اگر چه زار وخسته ام اگر چه دل شكسته ام اسير عشق او شدم حاشا ندارم به كوي او چون گذري از من سلامي برسان بگو كه اي غزال من هميشه در خيال من به دشت پر ملال نم تنها تويي تو اگر چه زار وخسته ام اگر چخ دلشكسته ام اميد و آرزوي نم تنها تويي تو (ابراهيم صفايي)
-
2:46ما چون دو دريچه ، رو به روي هم آگاه ز هر بگو مگوي هم هر روز سلام و پرسش و خنده هر روز قرار روز آينده عمر آينه ي بهشت ، اما ... آه بيش از شب و روز تير و دي كوتاه اكنون دل من شكسته و خسته ست زيرا يكي از دريچه ها بسته ست نه مهر فسون ، نه ماه جادو كرد نفرين به سفر ، كه هر چه كرد او كرد (اخوان ثالث)
-
5:24بياد تو شب همه شب سحر كنم بر آسمان در دل شب نظر كنم سپيده ياد آورد از رخسارت دو ديده در حسرت يك ديدارت نسيم جان بخش سحرگه با من به گوش جان آورد از گفتارت شده نورافشان به ره ياران زتو عطرافشان هر گذري زتو آرام سر بي سامان زچه رو اي جان در سفري تو رفته اي اي گل ومن بي تاب توام تو خفته اي اي مه و من بي خواب تو ام اي مهر تو در جان با عهد تو پيمان پيوند تو در دل من اي چشمه ي جوشان درياي خروشان پيوند تو در دل من با تو دل شده باغ و بهار گلباران شده دشت و كنار گويم با ستاره گويم با سحر عشق تو جان شد پر شور وشرر باراني تو به من تو ببار خورشيدي تو و ابر بهار از تو هر نفس ياد آرم شب در كوچه ات بيدارم كوچه ي تو شده وطنم به ره دگري نروم بياد تو شب همه شب سحر كنم بر آسمان در دل شب نظر كنم سپيده ياد آورد از رخسارت دو ديده در حسرت يك ديدارت (وحيد موحد)
-
4:23سحرفام من شكركام من درخت بلند بادام من تو اي عمر بر لب بام نم چرا آمدي چرا ميروي بي نشانه به لبهاي تو نبينم چرا شكرخنده ي جوانه در اين باغ آتشين چرا وانمي شود غنچه ي ترانه با كدام آرزو يا كدامين دعا بشكفد برلبت غنچه ي نام ما نتوانم شكستن طلسم تو را كه به افسون شكستي طلسم همه دلها به لبهاي تو نبينم چرا شكرخنده ي جوانه در اين باغ آتشين چرا وانمي شود غنچه ي ترانه با كدام آرزو يا كدامين دعا بشكفد برلبت غنچه ي نام ما نتوانم شكستن طلسم تو را كه به افسون شكستي طلسم همه دلها
-
1:40
-
4:34اي دل غم اين جهان فرسوده مخور بيهوده نئي غمان بيهوده مخور چون بوده گذشت و نيست نابوده پديد خوش باش غم بوده و نابوده مخور از دي كه گذشته ست ازو ياد مكن فردا كه نيامده ست فرياد مكن برنامده و گذشته بنياد مكن حالي خوش باش و عمر بر باد مكن (خيام)
-
5:10من برگ زردم يك سينه دردم با مهربانان هرگز دمي در زندگاني بد نكردم اكنون كه تنها دور از نگاهي افتاده ام بر خاك راهي با من كسي ديگر سر ياري ندارد هر رهگذر پا بر سر من ميگذارد من روزگاري در باغ بودم سايه گستر آغوش من بود پر از نسيم آشنايي ها سراسر سرسبزي من بر هركه روحي تازه ميداد هر عاشقي را اميد بي اندازه ميداد اكنون كه تنها دور از نگاهي افتاده ام بر خاك راهي با من كسي ديگر سر ياري ندارد هر رهگذر پا بر سر من ميگذارد (تيمور گرگين)
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه