تصنیفی با ملودی و صدای مجتبی گلستانی
چه دردی که من عاشقانه تو را می پرستم
چه کردی که من بی بهانه تو را می پرستم
خدا را خدا را بر این دشت تنها ببار
بهارا بهارا به دامان صحرا ببار
ز دریای طوفان مرا تا کنارت ببر
از این برگ ریزان مرا تا بهارت ببر
تو را پنجره پنجره در شب ماه دیدار کردم
تو را خاطره خاطره هر سحر ماه تکرار کردم
به پایت نشستم شکستم ببین
به کس دل نبستم گسستم ببین
خسته و بی شکیبم
بی پناه و غریبم
حسرت آفتابم
سایه ای بی نصیبم
هوای تو آغاز شیداییم
نوای تو راز شکوفاییم
هم صدای دلم باش
پا به پای دلم باش
در حصار غریبی
آشنای دلم باش
چه دردی که من عاشقانه تو را می پرستم
چه کردی که من بی بهانه تو را می پرستم
خدا را خدا را بر این دشت تنها ببار
بهارا بهارا به دامان صحرا ببار
ز دریای طوفان مرا تا کنارت ببر
از این برگ ریزان مرا تا بهارت ببر
تو را پنجره پنجره در شب ماه دیدار کردم
تو را خاطره خاطره هر سحر ماه تکرار کردم
به پایت نشستم شکستم ببین
به کس دل نبستم گسستم ببین
خسته و بی شکیبم
بی پناه و غریبم
حسرت آفتابم
سایه ای بی نصیبم
هوای تو آغاز شیداییم
نوای تو راز شکوفاییم
هم صدای دلم باش
پا به پای دلم باش
در حصار غریبی
آشنای دلم باش
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
5:49
-
5:49
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه