آواز افشاری با اجرای قاسم رفعتی، 1388
پرده بردار ای حیات جان و جان افزای من
غمگسار و همنشین و مونس شب های من
ای شنیده وقت و بی وقت از وجودم ناله ها
ای فکنده آتشی در جمله اجزای من
بی تو باشد جیش و عیش و باغ و راغ و نقل و عقل
هر یکی رنج دماغ و کنده ای بر پای من
تا ز خود افزون گریزم در خودم محبوستر
تا گشایم بند از پا بسته بینم پای من
ناگهان در ناامیدی یا شبی یا بامداد
گوییم اینک برآ بر طارم بالای من
امشب از شب های تنهایی است رحمی کن بیا
تا بخوانم بر تو امشب دفتر سودای من
پرده بردار ای حیات جان و جان افزای من
غمگسار و همنشین و مونس شب های من
ای شنیده وقت و بی وقت از وجودم ناله ها
ای فکنده آتشی در جمله اجزای من
بی تو باشد جیش و عیش و باغ و راغ و نقل و عقل
هر یکی رنج دماغ و کنده ای بر پای من
تا ز خود افزون گریزم در خودم محبوستر
تا گشایم بند از پا بسته بینم پای من
ناگهان در ناامیدی یا شبی یا بامداد
گوییم اینک برآ بر طارم بالای من
امشب از شب های تنهایی است رحمی کن بیا
تا بخوانم بر تو امشب دفتر سودای من
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه