تصنیف شور ساخته حسین پرنیا، 1382
دیدمت در حریری ز مهتاب سرد و خاموش خفته بودی
یادم آمد که در صبح دیدار از غروبی چنین گفته بودی
در دو چشمت طلوعی نهان چون ستاره می دمیدی
در شب بهت ویرانی من قصه های مرا از سر شوق می شنیدی
بی شکیبم بی قرارم سر بپای جنون می گذارم
بی شکیبم بی قرارم دل به در یای تو می سپارم
در بهاری که بی تو خزان شد باورم شد دگر نیستی تو
خود نگفتی که من هم بدانم کیستی تو چیستی تو
دیدمت در حریری زمهتاب سرد و خاموش خفته بودی
یادم آمد که در صبح دیدار از غروبی چنین گفته بودی
دیدمت در حریری ز مهتاب سرد و خاموش خفته بودی
یادم آمد که در صبح دیدار از غروبی چنین گفته بودی
در دو چشمت طلوعی نهان چون ستاره می دمیدی
در شب بهت ویرانی من قصه های مرا از سر شوق می شنیدی
بی شکیبم بی قرارم سر بپای جنون می گذارم
بی شکیبم بی قرارم دل به در یای تو می سپارم
در بهاری که بی تو خزان شد باورم شد دگر نیستی تو
خود نگفتی که من هم بدانم کیستی تو چیستی تو
دیدمت در حریری زمهتاب سرد و خاموش خفته بودی
یادم آمد که در صبح دیدار از غروبی چنین گفته بودی
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
4:52
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه