تصنیفی با صدای بهرام سارنگ در بیات ترک مرکب
به کویت با دل شاد آمدم با چشم تر رفتم
به دل امید درمان داشتم درمانده تر رفتم
تو کوته دستی ام می خواستی ورنه من مسکین
به راه عشق اگر از پا در افتادم به سر رفتم
نیامد دامن وصلت به دستم هر چه کوشیدم
زکویت عاقبت با دامنی خون جگر رفتم
و قدر من ندانستی و حیف از بلبلی چون من
که از خار غمت ای تازه گل خونینه پر رفتم
ولی هر جا که رفتم در به در رفتم
به پایت ریختم اشکی و رفتم
در گذار من از این ره برنمی گردم
که چون شمع سحر رفتم
تو رشک آفتابی کی به دست «سایه» می آیی
دریغا آخر از کوی تو با غم همسفر رفتم
به کویت با دل شاد آمدم با چشم تر رفتم
به دل امید درمان داشتم درمانده تر رفتم
تو کوته دستی ام می خواستی ورنه من مسکین
به راه عشق اگر از پا در افتادم به سر رفتم
نیامد دامن وصلت به دستم هر چه کوشیدم
زکویت عاقبت با دامنی خون جگر رفتم
و قدر من ندانستی و حیف از بلبلی چون من
که از خار غمت ای تازه گل خونینه پر رفتم
ولی هر جا که رفتم در به در رفتم
به پایت ریختم اشکی و رفتم
در گذار من از این ره برنمی گردم
که چون شمع سحر رفتم
تو رشک آفتابی کی به دست «سایه» می آیی
دریغا آخر از کوی تو با غم همسفر رفتم
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
6:58
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه