تصنیف شور ساخته ابراهیم منصوری
ای شانه اگر دیدی شکنج مویش را رسان سلامی
از این عاشق مسکین به ان بت شیرین بده پیامی
قصد من بگو ای کمند جانم اشفتی از شوق اشیانم
جان فدای تو، جان فدای تار رسای تو، بر سرمه بود جای تو
تو بودی رهزن ازادیم، بر هم زن شادیم، روز جوانی
کنون بده ز راه وفا از او نشانی
شب تنهایی ای رشک پری
من و پروانه مرغ سحری
ستاره در حیرت ز چشم گریان من
ببین که مه سوزد ز قلب سوزان من
ز آه شبانه سیه کرده خانه
خدا داند و بس این افسانه
ای شانه اگر دیدی شکنج مویش را رسان سلامی
از این عاشق مسکین به ان بت شیرین بده پیامی
قصد من بگو ای کمند جانم اشفتی از شوق اشیانم
جان فدای تو، جان فدای تار رسای تو، بر سرمه بود جای تو
تو بودی رهزن ازادیم، بر هم زن شادیم، روز جوانی
کنون بده ز راه وفا از او نشانی
شب تنهایی ای رشک پری
من و پروانه مرغ سحری
ستاره در حیرت ز چشم گریان من
ببین که مه سوزد ز قلب سوزان من
ز آه شبانه سیه کرده خانه
خدا داند و بس این افسانه
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان