تصنیف با موضوع «یاد و خاطره»
تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست
محرمی چون تو هنوز هم به چنین دنیا نیست
از تو تا ما سخن عشق همان است که رفت
که در این بزم زبان هنری گویا نیست
بعد تو قول و غزلهاست جهان را اما
غزل توست که در قولی از آن اما نیست
تو چه رازی که به هر شیوه تو را می جویم
تازه می یابم و بازت اثری پیدا نیست
شب که آرام تر از پلک تو را می بندم
با دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست
من نه آنم که به توصیف خطا بنشینم
این تو هستی که سزاوار تو باز اینها نیست
تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست
محرمی چون تو هنوز هم به چنین دنیا نیست
از تو تا ما سخن عشق همان است که رفت
که در این بزم زبان هنری گویا نیست
بعد تو قول و غزلهاست جهان را اما
غزل توست که در قولی از آن اما نیست
تو چه رازی که به هر شیوه تو را می جویم
تازه می یابم و بازت اثری پیدا نیست
شب که آرام تر از پلک تو را می بندم
با دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست
من نه آنم که به توصیف خطا بنشینم
این تو هستی که سزاوار تو باز اینها نیست
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه