تصنیف عاشقانه با صدای علی خدایی
دگرباره شد تازه گلم جلوه گر
ز نو جلوه گر شد به جمالی دگر
بیامد آن من بهشت من بهار من
بعد از آن ناز و آن جور و ستم
آمد او تا کند چاره غم
چه شبها که با یاد آن رخ همچو قمر هر شب
نگه کردهام در جمال مه تا به سحر هر شب
پس از امید بسیار نصیب من شد دیدار
خوشا پس از دوری ها ز در درآید دلدار
کنون که از بخت جوان در بر آن مونس جان نشاندم
خوشم که از دست ستم زآتش غم فارغم و آزادم
مه جلوه گر آمد شام سیه طی شد
روشن جمال من از جلوه ی وی شد
از وصل دلبر کی باشد دیگر
شادی کن ای دل چون داری در بر یاری جان پرور
دگرباره شد تازه گلم جلوه گر
ز نو جلوه گر شد به جمالی دگر
بیامد آن من بهشت من بهار من
بعد از آن ناز و آن جور و ستم
آمد او تا کند چاره غم
چه شبها که با یاد آن رخ همچو قمر هر شب
نگه کردهام در جمال مه تا به سحر هر شب
پس از امید بسیار نصیب من شد دیدار
خوشا پس از دوری ها ز در درآید دلدار
کنون که از بخت جوان در بر آن مونس جان نشاندم
خوشم که از دست ستم زآتش غم فارغم و آزادم
مه جلوه گر آمد شام سیه طی شد
روشن جمال من از جلوه ی وی شد
از وصل دلبر کی باشد دیگر
شادی کن ای دل چون داری در بر یاری جان پرور
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه