موسیقی دستگاهی
تکنواز تار : فرهنگ شریف
نوازنده ی ویولون و کمانچه : مجتبی میرزاده
نوازنده ی تار و سه تار : شهریار فریوسفی
نوازنده ی ابوا : فرشید حفظی فرد
نوازنده ی فلوت : ناصر رحیمی
نوازنده ی عود : جمال جهانشاد
تکنواز تار : فرهنگ شریف
نوازنده ی ویولون و کمانچه : مجتبی میرزاده
نوازنده ی تار و سه تار : شهریار فریوسفی
نوازنده ی ابوا : فرشید حفظی فرد
نوازنده ی فلوت : ناصر رحیمی
نوازنده ی عود : جمال جهانشاد
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
7:54خیالت دلبرا نازنین یارا چراغان می كند خانه ی ما را شبانگاهان كه بی تابم برای تو خوشم با گریه كردن در هوای تو می بارد نو به نو دیدگانم می جوشد نام از زبانم باده ی تلخ غمت هر كه نوشد كنج غم را كی به شادی می فروشد باز هم این چشم ابری با من است خانه و فانوس اشكم روشن است عاشقی در من غزل خوان می شود كوچه های دل چراغان می شود شبكه سوز نهان شعله ریزد به جان این من و این شور شیدایی دیده دریای غم سینه صحرای غم كو دگر تاب شكیبایی قرار جان از كه جویم غم دل را با كه گویم دلبرا از داغ تو لاله گل كرد هر كجا نام تو آمد ناله گل كرد باده ی تلخ غمت هر كه نوشد كنج غم را كی به شادی می فروشد ساعد باقری
-
9:42ماهرویا جلوه كن در شام تارم تا سحرگه بی تو اختر می شمارم دست از من دامن از تو دیده ی دل روشن از تو رو مگردان برنمی گردم من از تو شب كه یادت می شود بال و پر من شعله بر می خیزد از خاكستر من سایه ی این شور شیرین كم مبادا از سر من باز هم پروانه ی من این دل دیوانه ی من سوی تو پر می كشد با خیال شمع رویت سوز این داغ نهان را تنگ در بر می كشد در بهار جلوه ی تو ای خوش آن شیدا شدن ها گم شدن در خویش و آن گه پیش تو پیدا شدن ها تا به كی خواهی چنین حیران و سرگردان دلم را سوی كوی روشنایی باز برگردان دلم را ساعد باقری
-
5:36بسم از هوا گرفتن كه پری نماند و بالی به كجا روم ز دستت كه نمی دهی مجالی نه ره گریز دارم نه طریق آشنایی چه غم اوفتاده ای را كه تواند احتیالی همه عمر در فراقت بگذشت و سهل باشد اگر احتمال دارد به قیامت اتصالی چه خوشست در فراقی همه عمر صبر كردن به امید آن كه روزی به كف اوفتد وصالی به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن كه شبی ندیده باشی به درازنای سالی سخنی بگوی با من كه چنان اسیر عشقم كه به خویشتن ندارم ز وجودت اشتغالی سعدی
-
4:36به خدا كز غم عشقت نگریزم نگریزم وگر از من طلبی جان نستیزم نستیزم قدحی دارم بر كف به خدا تا تو نیایی هله تا روز قیامت نه بنوشم نه بریزم سحرم روی چو ماهت شب من زلف سیاهت به خدا بی رخ و زلفت نه بخسبم نه بخیزم ز جلال تو جلیلم ز دلال تو دلیلم كه من از نسل خلیلم كه در این آتش تیزم نازنینا نظری كن منم این خسته ی راهت شرر افكنده به جانم صنما برق نگاهت سحرم روی ماهتشب منزلف سیاهت به خدا بی رخ و زلفت نه بخسبم نه بخیزم
-
15:06ساز و آواز نوازنده ی تار : فرهنگ شریف نوازنده ی تنبك : سعید رودباری یارا ، ساقی بده آن شراب گلرنگ مطرب ، بزن آن نوای بر چنگ كز زهد ندیده ام فتوحی تا كی زنم آبگینه بر سنگ خون شد دل من ندیده كامی الا كه برفت نام با ننگ عشق آمد و عقل همچو بادی رفت از بر من هزار فرسنگ ای زاهد خرقه پوش تا كی با عاشق خسته دل كنی جنگ خون شد دل من ندیده كامی الا كه برفت نام با ننگ سعدی همه روزه عشق می باز تا در دو جهان شوی به یك رنگ سعدی
-
7:08می سوزم از عشقت بگو دیگر چه می خواهی زین كشته ی بی آرزو دیگر چه می خواهی در جان من ، دیگر نماند آن شور سرمستی حالی ز می گشتم سبو دیگر چه می خواهی من غرقه ی موج غمم ، ساحل ویرانم گم گشته ی كوی تو ام ، منزل نمی دانم افسانه ی هستی مگو نقشی بود بر آب از من نشان دل مجو ، من دل نمی دانم ویرانگر دل های ما این خانه ات آباد خاكستر جان های ما خوش می دهی بر باد آه ای ذوق جنون ، خواهم كه از اهل خرد نامم بیرون كنی ، دل را مجنون كنی آواره ی هامون كنی ، داغم افزون كنی ای دل سر دلدادگان سودای تو ای جمله ی هستی ، همه شیدای تو بازیچه ام ، این سو و آن سو می شوم در بازی پیدا و ناپیدای تو گشتم خراب اكنون بگو دیگر چه می خواهی زین كشته ی بی آرزو دیگر چه می خواهی در جان من ، دیگر نماند آن شور سرمستی خالی ز می گشتم سبو ، دیگر چه می خواهی ای در سر دلدادگان سودای تو ای جمله ی هستی همه شیدای تو بازیچه ام این سو و آن سو می شوم در بازی پیدا و ناپیدای تو ساعد باقری
کاربر مهمان
کاربر مهمان