موسیقی دستگاهی
به کوشش گلنوش خالقی
خوانندگان : عبدالوهاب شهیدی و غلامحسین بنان
به کوشش گلنوش خالقی
خوانندگان : عبدالوهاب شهیدی و غلامحسین بنان
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
4:53تا به كی ازین دل آزاری ها كار بی دلان بود زاری ها خونین تر از لاله و گل ، دل از وفاداری شد جز غم ندیدم ثمری ، از این وفاداری ها ای شعله ی مهر و وفا ، آفت جان و تنی چند ای بلای دل و جان ، آتش به دل ها فكنی ای خاك پایت تاج سر من بر خاك راهی گاهی نگاهی ، ای دلبر من دور از تو ریزد ، چشم تر من خونابه ی دل ، در ساغر من بازآ كه بی رویت بهار عمرم دی شد شب جوانی طی شد رهی معیری
-
7:58نظر آن داده بودی كه شبی به خلوت آیی بگذشت روزگاری و نیامدی كجایی تو وصال وعده كردی و دلی كه بود ما را به امید در تو بستیم و دری نمی گشایی وگرت ندیده بودم به صفت شنیده بودم كه دل من از تو می داد نشان آشنایی به خرابه ی فقیران نفسی در آی روزی بنشین حكایتی كن كه حیات می فزایی به خلاف دوستانی تو به كام دشمنانی كه به حسن بی نظیری كه به عهد بی وفایی كم از آن كه آشنایی به سلام ما فرستی وگرت مجال آن نیست كه خویشتن بیایی نزاری قهستانی
-
14:17یك شب آخر دامن آه سحر خواهم گرفت داد خود را زان مه بیدادگر خواهم گرفت چشم گریان را به توفان بلا خواهم سپرد نوك مژگان را به خون آب جگر خواهم گرفت نعره ها خواهم زد و در بحر و بر خواهم فتاد شعله ها خواهم شد و در خشك و تر خواهم گرفت انتقامم را ز زلفش مو به مو خواهم كشید آرزویم را ز لعلش سر به سر خواهم گرفت یا به زندان فراقش بی نشان خواهم شدن یا گریبان وصالش بی خبر خواهم گرفت یا بهار عمر من رو بر خزان خواهد نهاد یا نهال قامت او را به بر خواهم گرفت یا به پایش نقد جان بی گفتگو خواهم فشاند یا ز دستش آستین بر چشم تر خواهم گرفت یا سر و پای مرا در خاك و خون خواهد كشید یا بر و دوش ورا در سیم و زر خواهم گرفت فروغی بسطامی
-
4:47ای آتشین لاله ، ای آتشین لاله ، چون روی یاری بر آن دل خونین ، داغ كه داری ، داغ كه داری ساغر بود پر می، ساغر بود پر می، در روزگارت یا بی نوا چون من، در روزگاری، در روزگاری بخت اگر به كام تو بود، از چه خون به جام تو بود، به نوبهاران خنده گر گناه تو بود، داغ دل گواه تو بود، به عشق یاران دل تو خونین، لب تو خندان، دلداده یا دلبری ز روی لیلی، ز قلب مجنون، خندان و خونین تری من هم از شراب محبت چون تو جرعه نوشم جان و دل در آتش ولیكن لاله سان خموشم دارم دلی خونین، دارم دلی خونین، بی لاله رویی افتاده چون اشكم، در خاك كویی، در خاك كویی جویی ز خون رانم، جویی ز خون رانم، از دیده، بی او چون لاله ای بینم، بر طرف جویی، بر طرف جویی خیزد از جگر ناله من، دور از آتشین لاله من، به نوبهاران دور از آن مه غنچه دهن، روز و شب بود دیده من، ستاره باران فتادم از پا، به ناتوانی، چون سایه در كوی او صبا پیامی به مهربانی از من ببر سوی او كاتشین عذار تو ای گل برده صبر و هوشم جان و دل در آتش ولیكن لاله سان خموشم رهی معیری
-
8:12سال ها دل طلب جام جم از ما می كرد وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می كرد گوهری كز صدف كون و مكان بیرون بود طلب از گمشدگان لب دریا می كرد مشكل خویش بر پیر مغان بردم دوش كو به تأیید نظر حل معما می كرد دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست و اندر آن آینه صد گونه تماشا می كرد گفتم این جام جهان بین به تو كی داد حكیم گفت آن روز كه این گنبد مینا می كرد بی دلی در همه احوال خدا با او بود او نمی دیدش و از دور خدایا می كرد بی دلی در همه احوال خدا با او بود او نمیدیدش و از دور خدا را میكرد گفتمش سلسله ی زلف بتان از پی چیست گفت حافظ گله ای از شب یلدا می كرد حافظ
کاربر مهمان
کاربر مهمان