تنبور و آواز و چند تصنیف در فضای موسیقی تلفیقی
آزاد میرزاپور (بربت)
حسین رضایینیا (دف)
همایون نصیری (سازهای کوبهای)
آیین مشکاتیان (کوزه)
محمت اکاتای (سازهای کوبهای)
آرشاک ساهاکیان (دودوک)
آرین کشیشی (گیتار باس)
سهراب پورناظری (تنبور)
آواز : همایون شجریان
آزاد میرزاپور (بربت)
حسین رضایینیا (دف)
همایون نصیری (سازهای کوبهای)
آیین مشکاتیان (کوزه)
محمت اکاتای (سازهای کوبهای)
آرشاک ساهاکیان (دودوک)
آرین کشیشی (گیتار باس)
سهراب پورناظری (تنبور)
آواز : همایون شجریان
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
13:19بیا كز عشق تو دیوانه گشتم وگر شهری بدم ویرانه گشتم ز عشق تو ز خان و مان بریدم به درد عشق تو همخانه گشتم چیان كاهل بدم كان را نگویم چو دیدم روی تو مردانه گشتم چو خویش جان خود جان تو دیدم ز خویشان بهر تو بیگانه گشتم فسانه عاشقان خواندم شب و روز كنون در عشق تو افسانه گشتم به جان جمله مستان كه مستم بگیر ای دلبر عیار دستم به جان جمله جانبازان كه جانم به جان رستگارانش كه رستم مرا گفتی بدر پرده دریدم مرا گفتی قدح بشكن شكستم مرا گفتی ببر از جمله یاران بكندم از همه دل در تو بستم (مولوی)
-
8:21مهتاب به نور دامن شب بشكافت می نوش دمی بهتر از این نتوان یافت خوش باش و میندیش كه مهتاب بسی اندر سر خاك یك به یك خواهد تافت چون عهده نمی شود كسی فردا را حالی خوش كن تو این دل شیدا را می نوش به نور ماه ای كه ماه بسیار بتابد و نیابد ما را من هیچ ندانم كه مرا آنكه سرشت از اهل بهشت كرد یا دوزخ زشت جامی و بتی و بربتی بر لب كشت این هر سه مرا نقد و ترا نیسه بهشت ابر آمد و زار بر سر سبزه گریست بی باده گلرنگ نمی باید زیست این سبزه كه امروز تماشاگه ماست تا سبزه خاك ما تماشاگه كیست (خیام)
-
9:29چون عهده نمیشود كسی فردا را حالی خوش دار این دل پر سودا را می نوش به ماهتاب ای ماه كه ماه بسیار بتابد و نیابد ما را من هیچ ندانم كه مرا آنكه سرشت از اهل بهشت كرد یا دوزخ زشت جامی و بتی و بربطی بر لب كشت این هر سه مرا نقد و ترا نسیه بهشت ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست بی باده گلرنگ نمی باید زیست این سبزه كه امروز تماشاگه ماست تا سبزه خاك ما تماشاگه كیست تا سبزه خاك ما تماشاگه كیست تا سبزه خاك ما تماشاگه كیست (خیام)
-
5:11خداوندان خداوندان اسرار زهی خورشید در خورشید انوار ز عشق حسن تو خوبان مه رو به رقص اندر مثال چرخ دوار اگر خواهی عطای جاودانی ز عالم های باقی ملك بسیار از آن باده كه ویرانی خوش است ز شمس حق و دین بستان و هش دار (مولوی)
-
1:46
-
2:56جانا چه گویم شرح فراقت چشمی و صد نم، جانی و صد آه ای بخت سركش تنگش به بركش گه جام زركش، گه كام دلخواه آیین تقوا ما نیز دانیم لیكن چه جاره با بخت گمراه ما شیخ و واعظ كمتر شناسین یا جام باده یا قصه كوتاه مهر تو عكسی بر ما نیفكند آیینه رویا آه از دلت آه ای دل تا كسی وصلش نخواهد خون بایدش خورد در گاه و بی گاه (حافظ )
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان