تصنیفی با خوانندگی محسن رحیمی و آهنگسازی حمیدرضا بهنام شجاعی و شعری از محمدحسن معیری
چون زلف توام جانا در عین پریشانی
چون باد سحر گاهم در بی سر و سامانی
منخاکم و من گردم من اشکم و من دردم
تو مهری تو نوری تو عشقی و تو جانی
خواهم که تو را دردم بنشانم و بنشینم
تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی
ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی
من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی
در سینه سوزانم مستوری و مهجوری
در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی
من زمزمه عودم تو زمزمه پردازی
من سلسله موجم تو سلسله جنبانی
چون زلف توام جانا در عین پریشانی
چون باد سحر گاهم در بی سر و سامانی
منخاکم و من گردم من اشکم و من دردم
تو مهری تو نوری تو عشقی و تو جانی
خواهم که تو را دردم بنشانم و بنشینم
تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی
ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی
من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی
در سینه سوزانم مستوری و مهجوری
در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی
من زمزمه عودم تو زمزمه پردازی
من سلسله موجم تو سلسله جنبانی
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه