تصنیفی با خوانندگی محسن روح افزا و آهنگساز شهرام رخشان توکلی بر روی اشعاری از محمدحسن معیری (رهی معیری)
مردم از درد و نمیآیی به بالینم هنوز
مرگ خود میبینم و گوید نمیبینم هنوز
بر لب آمد جان و رفتند آشنایان از برم
شمع را نازم که میگرید به بالینم هنوز
گر چه سر تا پای من مشت غباری بیش نیست
در هوایش چون نسیم از پای ننشینم هنوز
آرزو مرد و جوانی رفت و عشق از دل گریخت
غم نمی گردد جدا از جان مسکینم هنوز
روزگاری پا کشید آن تازه گل از دامنم
گل بدامن می فشاند اشک خونینم هنوز
مردم از درد و نمیآیی به بالینم هنوز
مرگ خود میبینم و گوید نمیبینم هنوز
بر لب آمد جان و رفتند آشنایان از برم
شمع را نازم که میگرید به بالینم هنوز
گر چه سر تا پای من مشت غباری بیش نیست
در هوایش چون نسیم از پای ننشینم هنوز
آرزو مرد و جوانی رفت و عشق از دل گریخت
غم نمی گردد جدا از جان مسکینم هنوز
روزگاری پا کشید آن تازه گل از دامنم
گل بدامن می فشاند اشک خونینم هنوز
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه