موسیقی دستگاهی
من شمعم ، شمع شبانه
در عالم گشته فسانه
همه جا خود را می سوزم
که شب یاران افروزم
می سوزم تا به سحرگه
از رازم کس نشد آگه
خوش و بی پروا می سوزم
که ز سر تا پا می سوزم
نه وفا داری ، نه وفا خواهی
که به قلب من ، ببرد راهی
که جان من افروزد
من و شب و پروانه
من و دل دیوانه
به اشک و آتش خرسند
تو حال من کی دانی
که خود نباشی چون مه
به عشق رویی ، آگه
اگر چو آتش می سوزم شب ها
چو شمع گریان می سازم شب ها
خوشم که با غم می سازم تنها
وای از حرمان
من در راه محبت
پا از سر نشناسم
وز آتش نکنم پروا
دل من ز وفا می سوزد
که وفا ، به شما آموزد
در این دنیا
من شمعم ، شمع شبانه
در عالم گشته فسانه
همه جا خود را می سوزم
که شب یاران افروزم
می سوزم تا به سحرگه
از رازم کس نشد آگه
خوش و بی پروا می سوزم
که ز سر تا پا می سوزم
نه وفا داری ، نه وفا خواهی
که به قلب من ، ببرد راهی
که جان من افروزد
من و شب و پروانه
من و دل دیوانه
به اشک و آتش خرسند
تو حال من کی دانی
که خود نباشی چون مه
به عشق رویی ، آگه
اگر چو آتش می سوزم شب ها
چو شمع گریان می سازم شب ها
خوشم که با غم می سازم تنها
وای از حرمان
من در راه محبت
پا از سر نشناسم
وز آتش نکنم پروا
دل من ز وفا می سوزد
که وفا ، به شما آموزد
در این دنیا
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان