آلبوم در فضای موسیقی دستگاهی
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
7:08صدایم كن ، تا امان یابد عابری خسته در شب باران صدایم كن تا ببالم من در سحرگاهان با سپیداران از آن سوی خورشید از آن سمت دریا صدایم كن ، صدایم كن ، صدایم كن تو لبخند صبحی ، پس از شام یلدا از این تیرگی ها رهایم كن سكوت سرخ شقایق ها را در این ویرانی ، تو می دانی غم پنهان نگاه ما را در این حیرانی ، تو می خوانی از آن سوی خورشید از آن سمت دریا صدایم كن ، صدایم كن ، صدایم كن تو لبخند صبحی ، پس از شام یلدا از این تیرگی ها رهایم كن صدای باران ، نوای یاران به لحن تو ، نمی ماند سكوت شب را ، ز كوه و صحرا نوای گرم تو می راند در ابهام جنگل كسی راز گل را به غیر از تو ، نمی داند بخوان از بهاران كه با ساز باران كسی چون تو نمی خواند كسی چون تو نمی خواند صدایم كن تا امان یابد عابری خسته در شب باران صدایم كن تا ببالم من در سحر گاهان با سپیداران از آن سوی خورشید از آن سمت دریا صدایم كن ، صدایم كن ، صدایم كن تو لبخند صبحی پس از شام یلدا از این تیرگی ها ، رهایم كن سهیل محمودی
-
2:54سرم سودای گیسوی تو داره دلم مهر مه روی تو داره اگر چشمم به ماه نو كنه میل نظر بر تاق ابروی تو داره دلم دور است، احوالش ندانم كسی خواهم كه پیغامش رسانم خداوندا زمرگم مهلتی ده كه دیداری به دیدارش رسانم باباطاهر
-
1:53
-
1:46عزیزا كاسه ی چشمم سرایت میان هردو چشمم جای پایت از آن ترسم كه غافل پا نهی پای نشنید خار مژگانم بپایت تو كه نازنده بالا دلربایی تو كه بی سرمه چشمون سرمه سایی تو كه مشكین دو گیسو در قفایی به مو گویی كه سرگردون چرایی باباطاهر
-
8:37چه رازی در اعماق چشمت نهفته چه كس با شب از چشم تو قصه گفته كه من چون شهابی كه مثل حبابی چنین در هوایت رها شده ام فنا شده ام كدامین پر نده در این صبح روشن ز من گفته با تو ز تو گفته با من كه من چون ستاره كه مثل شراره چنین در هوایت فنا شده ام رها شده ام بهار دل من قرار دل من به گوشه غم صفای تو بود به خلوت شب نوای تو بود تو نور خدایی كجایی كجایی نوید رهایی به گوش دلم صدای تو بود ستاره شمردم ز پنجره ای مه مگر كه درآیی تو یك شب از این ره به خانه من به دریا سپردم بخاطر تو جان مگر كه بگیریی ز موج ز طو فان نشانه من نوای رسایت صدای رهایت به كوچه شب كشیده مرا بیا كه ببینی كه جان غمینی دوباره به لب رسیده مرا ز رنج زمانه رهایم كن ای دوست شبی عاشقانه صدایم كن ای دوست سهیل محمودی
-
7:03بانوی عشق با بازوانی از صبح با گیسوانی از شب بردی به شهر رویا دلم را بانوی عشق و تمكین رویای خوب و شیرین ای آرزوی دیرین دست تو می سپارم در كوچه های فردا دلم را زخمی شده به شوقت صدایم ابری شده به یادت هوایم بغضی شكسته دارم با كوله باری از عشق به بویت تا قله هایی از مهر به سویت پیوسته یك سینه شوق و شوری یك پنجره سُروری یك آینه حضوری دست كه می سپاری دست چه كس خدا را دلم را سهیل محمودی
-
2:08خوشا آنانكه الله یارشان بی بحمد و قل هو الله كارشان بی خوشا آنانكه دایم در نمازند بهشت جاودان بازارشان بی بیا جانا كه جانانم تویی تو بیا یارا كه سلطانم تویی تو تو خود دانی كه غیر از تو ندارم بیا جانا كه دنیایم تویی تو باباطاهر
-
8:16لبم پـــر شكایت شبم بـی نهایت نه فانوس ماهی الهی در این تیره شبها نثارت خــــــــدایا دل سر به راهی الهـــی الهـــــی در این جاده های سرد و ناحد منم آن مســافری كه خواهد رسم تا به شهر روشنـــــایی اگر تــــو مـــرا چنین بخواهی الـــهی الـــــهی ببین ناتــــــــوانم برافكن به جـــانم كمند بلند نگاهی الهی... شــب بی نصیبی در اوج غریبـــــی.... مگر در تو گیرم پناهی الهی... بسویت نگـاهد دل من دل شب ستاره گواه دل من كه این اشك و آه دل من بود پیش رویت به عذر گناهی الهی... سحر میزند سر دلـــم میزند پــر بســـویت الهی الهی... در این سایه روشن به تو می رسم من به پــــرواز آهی الهی الهی سهیل محمودی
-
8:31برای تو قصه میگو یم برای تو ای گل نازم كه لبخند آشنای توست برای من بال پروازم تو در بین گلها شقایق ترینی سراپا امیدی سراسر یقینی تو یی تنها همصدا با من در این دنیا هم نوا با من به شوق تو بوده هر آنكه شنیده ترانه ی من زمشرق چشمت سپیده دمیده به خانه ی من به وقت غریبی تو سنگ صبوری برای دلم پیام وصالی نو یدسروری برای دلم اگر تو نباشی به خلو تم ای مه ستاره نتابد اگر تو نگیری سراغ دل من به ظلمتم ای مه ستاره نتابد برای تو قصه میگو یم برای تو ای گل نازم كه لبخند آشنای توست برای من بال پروازم سهیل محمودی
-
9:00نامت را تمام شب همراه ستاره ها نجوا كردم تا در ازدحام شب نقش روشن تو را پیدا كردم دیوار بی كسی تنها پناه من شبها ای دوست با اشتیاق تو حیران نگاه من شبها ای دوست با آرزوی تو در هر كجای شب از تو خواندم با جستجوی تو در كوچه های شب تنها ماندم یك شب مرا صدا كن از دست غم رها كن این جان خسته ا م را از من دوری تو چرا رخ خود بگشا جانا چرا نیایی مرهم نمی گذاری قلب شكسته ام را قلبی شیدا در هجرا نت با خود دارم بگذار امشب بر دامانت سر بگذارم شب آرام و بی صدا در تشو یش كوچه ها سرگردانم با رویای پنجره با یك سینه خا طره بی سامانم نامت را تمام شب همراه ستاره ها نجوا كردم تا در ازدحام شب نقش روشن تو را پیدا كردم دیوار بی كسی تنها پناه من شبها ای دوست با اشتیاق تو حیران نگاه من شبها ای دوست با آرزوی تو در هر كجای شب از تو خواندم با جستجوی تو در كوچه های شب تنها ماندم سهیل محمودی
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان