تصنیف در فضای موسیقی دستگاهی
تو خورشیدی و یا زهره و یا ماهی، نمی دانم
وز این سرگشته ی مجنون چه می خواهی، نمی دانم
در این درگاه بی چونی همه لطف است و موزونی
چه صحرایی، چه خضرایی، چه درگاهی، نمی دانم
ز رویت جان ما گلشن، بنفشه نرگس و سوسن
ز ماهت ماه ما روشن، چه همراهی نمی دانم
زهی دریای بی حاصل پر از ماهی درون دل
چنین دریا ندیدستم، چنین ماهی نمی دانم
خموش کردم که سرمستم، از آن افیون که خوردستم
که بی خویشی و مستی را ز آگاهی نمی دانم
تو خورشیدی و یا زهره و یا ماهی، نمی دانم
وز این سرگشته ی مجنون چه می خواهی، نمی دانم
در این درگاه بی چونی همه لطف است و موزونی
چه صحرایی، چه خضرایی، چه درگاهی، نمی دانم
ز رویت جان ما گلشن، بنفشه نرگس و سوسن
ز ماهت ماه ما روشن، چه همراهی نمی دانم
زهی دریای بی حاصل پر از ماهی درون دل
چنین دریا ندیدستم، چنین ماهی نمی دانم
خموش کردم که سرمستم، از آن افیون که خوردستم
که بی خویشی و مستی را ز آگاهی نمی دانم
کاربر مهمان