ای از بهشت جزوی و از رحمت آیتی
حق را به روزگار تو با ما عنایتی
گفتم نهایتی بود این درد عشق را
هر بامداد میكند از نو بدایتی
معروف شد حكایتم اندر جهان و نیست
با تو مجال آن كه بگویم حكایتی
درماندهام كه از تو شكایت كجا برم
هم با تو گر ز دست تو دارم شكایتی
سعدی
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان