تصنیف در فضای موسیقی دستگاهی
در پیش بی دردان چرا فریاد بی حاصل کنم
گر شکوه ای دارم ز دل، با یار صاحبدل کنم
در پرده سوزم همچو گل، در سینه جوشم همچو مل
من شمع رسوا نیستم تا گریه در محفل کنم
اول کنم اندیشه ای، تا برگزینم پیشه ای
آخر به یک پیمانه می، اندیشه را باطل کنم
زان رو ستانم جام را آن مایه ی آرام را
تا خویشتن را لحظه ای، از خویشتن غافل کنم
از گل شنیدم بوی او مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار کوی او در کوی جان منزل کنم
روشنگری افلاکی ام، چون آفتاب از پاکی ام
خاکی نیم تا خویش را سرگرم آب و گل کنم
غرق تمنای تو ام موجی ز دریای تو ام
من نخل سرکش نیستم تا خانه در ساحل کنم
دانم که آن سرو سهی از دل ندارد آگهی
چند از غم دل چون رهی، فریاد بی حاصل کنم
در پیش بی دردان چرا فریاد بی حاصل کنم
گر شکوه ای دارم ز دل، با یار صاحبدل کنم
در پرده سوزم همچو گل، در سینه جوشم همچو مل
من شمع رسوا نیستم تا گریه در محفل کنم
اول کنم اندیشه ای، تا برگزینم پیشه ای
آخر به یک پیمانه می، اندیشه را باطل کنم
زان رو ستانم جام را آن مایه ی آرام را
تا خویشتن را لحظه ای، از خویشتن غافل کنم
از گل شنیدم بوی او مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار کوی او در کوی جان منزل کنم
روشنگری افلاکی ام، چون آفتاب از پاکی ام
خاکی نیم تا خویش را سرگرم آب و گل کنم
غرق تمنای تو ام موجی ز دریای تو ام
من نخل سرکش نیستم تا خانه در ساحل کنم
دانم که آن سرو سهی از دل ندارد آگهی
چند از غم دل چون رهی، فریاد بی حاصل کنم
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
6:29
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه