غزل خوانی با آواز مهرداد کاظمی
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید
از غم هجران مکن ناله و فریاد که دوش
زده ام فالی و فریاد رسی می آید
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
این قدر هست که بانگ جرسی می آید
از ظهور برکاتش نه منم خرم و بس
عیسی اینجا به امید نفسی می آید
همه اعیان جهان چشم به راهش دارند
هر عزیزی ز پی ملتمسی می آید
فیض دارد سر آنکه در رهت جان بازد
هر کس اینجا به امید هوسی می آید
دوستان گر سر پرسیدن بیمار غم است
گو بیا که هنوزش نفسی می آید
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید
از غم هجران مکن ناله و فریاد که دوش
زده ام فالی و فریاد رسی می آید
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
این قدر هست که بانگ جرسی می آید
از ظهور برکاتش نه منم خرم و بس
عیسی اینجا به امید نفسی می آید
همه اعیان جهان چشم به راهش دارند
هر عزیزی ز پی ملتمسی می آید
فیض دارد سر آنکه در رهت جان بازد
هر کس اینجا به امید هوسی می آید
دوستان گر سر پرسیدن بیمار غم است
گو بیا که هنوزش نفسی می آید
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
3:40
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه