تصنیف در فضای موسیقی دستگاهی
تا کی پنهان، پیدا شو
باران باران دریا شو
سر بر زانوی غم مگذار
نفسی پرکن ز نسیم بهار
گنجی پنهان گوهری نایابی بنگر خود را
همه شور و ترانه تو بستی
به بهانه به خانه نشستی
راهی شو به سوی دریاها
چو کبوترها پر بگشا تا کی در قفسی
جایی رو که ز بوی گل ها به نوا آیی
تازه کنی از نو گر نفسی
با گل و ارغوان سر کن ای جوان
تا با حسرت و غم نروی از جهان
چون گل وا شو در طرف چمن
شادبی ها کن شوری درفکن
نه وامق شو نه چون عذرا
نه مجنون شو نه چون لیلی
همچون خود شو و ساده بیا
چون تیر از کمان خود را وارهان
بنما گوهر خود به جهان
تا کی محو رخ دگران
تا کی پنهان، پیدا شو
باران باران دریا شو
سر بر زانوی غم مگذار
نفسی پرکن ز نسیم بهار
گنجی پنهان گوهری نایابی بنگر خود را
همه شور و ترانه تو بستی
به بهانه به خانه نشستی
راهی شو به سوی دریاها
چو کبوترها پر بگشا تا کی در قفسی
جایی رو که ز بوی گل ها به نوا آیی
تازه کنی از نو گر نفسی
با گل و ارغوان سر کن ای جوان
تا با حسرت و غم نروی از جهان
چون گل وا شو در طرف چمن
شادبی ها کن شوری درفکن
نه وامق شو نه چون عذرا
نه مجنون شو نه چون لیلی
همچون خود شو و ساده بیا
چون تیر از کمان خود را وارهان
بنما گوهر خود به جهان
تا کی محو رخ دگران
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
6:03
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه