بازخوانی تصنیف مرغ سحر با کلامی متفاوت
گوشه ی چشمی به ما کن درد اسیران دوا کن
شمع سحرگه چون فشاند قطره اشکی یاد ما کن
ای لب نوشین تو سرچشمه ی بقا
ساز طرب ساز و شبی از درم درآ
یا مده ای راحت جان وعده ای مرا یا وفا کن
داغ حسرت جانگداز است
پاره ی ما سوز و ساز است
ناله ی آتشین سر کن ای دل
وز جدایی چو نی شکوه ها کن
جانم آمد بر لب ای گل
از نگاهی امشب ای گل
چاره ی عاشق بینوا کن
دین و دل و جان و جهانم تویی
آن که بود فتنه ی رویت منم منم
وانکه بود شادی جانم تویی تویی
رحمتی بر خسته جانی مبتلا کن
چون بروید در بهاران لاله ای یاد ما کن
گوشه ی چشمی به ما کن درد اسیران دوا کن
شمع سحرگه چون فشاند قطره اشکی یاد ما کن
ای لب نوشین تو سرچشمه ی بقا
ساز طرب ساز و شبی از درم درآ
یا مده ای راحت جان وعده ای مرا یا وفا کن
داغ حسرت جانگداز است
پاره ی ما سوز و ساز است
ناله ی آتشین سر کن ای دل
وز جدایی چو نی شکوه ها کن
جانم آمد بر لب ای گل
از نگاهی امشب ای گل
چاره ی عاشق بینوا کن
دین و دل و جان و جهانم تویی
آن که بود فتنه ی رویت منم منم
وانکه بود شادی جانم تویی تویی
رحمتی بر خسته جانی مبتلا کن
چون بروید در بهاران لاله ای یاد ما کن
کاربر مهمان
کاربر مهمان