تصنیف سه گاه ساخته ی حسین فرهادپور
افسرده ی از یار جدائیست دل من
سرگشته ی افتاده ز پائیست دل من
کم دانه بریزید که در گلشن گیتی
دل کنده ز هر برگ و نوائیست دل من
از رهگذرم دور شوید و بگریزید
دیوانه ی از بند رهاییست دل من
با درد کشان سر کشی ای چرخ نزیبد
بربام تو آزاده همائیست دل من
در محفل من گوش دل و جان بگشایید
افسونگر افسانه سرائیست دل من
عمریست دلم ساخته با هرچه بلا هست
تا عشق بداند چه بلائیست دل من
افسرده ی از یار جدائیست دل من
سرگشته ی افتاده ز پائیست دل من
کم دانه بریزید که در گلشن گیتی
دل کنده ز هر برگ و نوائیست دل من
از رهگذرم دور شوید و بگریزید
دیوانه ی از بند رهاییست دل من
با درد کشان سر کشی ای چرخ نزیبد
بربام تو آزاده همائیست دل من
در محفل من گوش دل و جان بگشایید
افسونگر افسانه سرائیست دل من
عمریست دلم ساخته با هرچه بلا هست
تا عشق بداند چه بلائیست دل من
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه