تصنیف چهارگاه، 1379
در شبهای مهتاب سرگردان به تالاب
او جفت خود را می خواهد چه بی تاب
چو بیند عکس مهتاب به روی چین مرداب
گمان کند که این اوست بر آئینه ی آب
نه امیدی و نه هم آوازی
که دهد بال و پر پروازی
نه بماندم قرار نه توانی به کوچ
گل من بیتو عمر چه تهی بود و پوچ
من گم کرده راهی دور از آشیانم
در مرداب هستی وامانده ز یار
در هر روی زیبا آیی در گمانم
چون وهم سپیدی در پرتو یار
در شبهای مهتاب سرگردان به تالاب
او جفت خود را می خواهد چه بی تاب
چو بیند عکس مهتاب به روی چین مرداب
گمان کند که این اوست بر آئینه ی آب
نه امیدی و نه هم آوازی
که دهد بال و پر پروازی
نه بماندم قرار نه توانی به کوچ
گل من بیتو عمر چه تهی بود و پوچ
من گم کرده راهی دور از آشیانم
در مرداب هستی وامانده ز یار
در هر روی زیبا آیی در گمانم
چون وهم سپیدی در پرتو یار
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه