display result search
منو

شب عاشقان

  • 7 قطعه
  • مدت زمان
  • 93 دریافت شده
آلبوم تصنیف ساخته جلال ذوالفنون، 1381

آهنگ ها

  • عنوان
    زمان
  • 8:25
    عيش‌هاتان نوش بادا هر زمان اي عاشقانوز شما كان شكر باد اين جهان اي عاشقاننوش و جوش عاشقان تا عرش و تا بالا رسيدبرگذشت از عرش و فرش اين كاروان اي عاشقاناز لب دريا چه گويم لب ندارد بحر جانبرفزوده‌ست از مكان و لامكان اي عاشقانما مثال موج‌ها اندر قيام و در سجودتا پديد آيد نشان از بي‌نشان اي عاشقانطرفه دريايي معلق آمد اين درياي عشقني به زير و ني به بالا ني ميان اي عاشقاننوش و جوش عاشقان تا عرش و تا بالا رسيدبرگذشت از عرش و فرش اين كاروان اي عاشقانما مثال موج‌ها اندر قيام و در سجودتا پديد آيد نشان از بي‌نشان اي عاشقانگر كسي پرسد كيانيد اي سراندازان شماهان بگوييدش كه جان جان جان اي عاشقان
  • 7:08
    اي نوبهار خندان از لامكان رسيديچيزي بيار ماني از يار ما چه ديديخندان و تازه رويي سرسبز و مشك بوييهمرنگ يار مايي يا رنگ از او خريدياي فضل خوش چو جاني وز ديده‌ها نهانياندر اثر پديدي در ذات ناپديدياي گل چرا نخندي كز هجر بازرستياي ابر چون نگريي كز يار خود بريدياي باغ خوش بپرور اين نورسيدگان راكاحوال آمدنشان از رعد مي‌شنيدياي باد شاخه‌ها را در رقص اندرآوربر ياد آن كه روزي بر وصل مي‌وزيدي
  • 6:05
    معشوقه به سامان شد تا باد چنين باداكفرش همه ايمان شد تا باد چنين باداملكي كه پريشان شد از شومي شيطان شدباز آن سليمان شد تا باد چنين باداياري كه دلم خستي در بر رخ ما بستيغمخواره ياران شد تا باد چنين باداهم باده جدا خوردي هم عيش جدا كردينك سرده مهمان شد تا باد چنين بادازان طلعت شاهانه زان مشعله خانههر گوشه چو ميدان شد تا باد چنين بادازان خشم دروغينش زان شيوه شيرينشعالم شكرستان شد تا باد چنين باداشب رفت صبوح آمد غم رفت فتوح آمدخورشيد درخشان شد تا باد چنين بادااز دولت محزونان وز همت مجنونانآن سلسله جنبان شد تا باد چنين باداعيد آمد و عيد آمد ياري كه رميد آمدعيدانه فراوان شد تا باد چنين بادااي مطرب صاحب دل در زير مكن منزلكان زهره به ميزان شد تا باد چنين بادادرويش فريدون شد هم كيسه قارون شدهمكاسه سلطان شد تا باد چنين باداآن باد هوا را بين ز افسون لب شيرينبا ناي در افغان شد تا باد چنين بادافرعون بدان سختي با آن همه بدبختينك موسي عمران شد تا باد چنين باداآن گرگ بدان زشتي با جهل و فرامشتينك يوسف كنعان شد تا باد چنين باداشمس الحق تبريزي از بس كه درآميزيتبريز خراسان شد تا باد چنين بادااز اسلم شيطاني شد نفس تو ربانيابليس مسلمان شد تا باد چنين باداآن ماه چو تابان شد كونين گلستان شداشخاص همه جان شد تا باد چنين بادابر روح برافزودي تا بود چنين بوديفر تو فروزان شد تا باد چنين باداقهرش همه رحمت شد زهرش همه شربت شدابرش شكرافشان شد تا باد چنين بادااز كاخ چه رنگستش وز شاخ چه تنگستشاين گاو چو قربان شد تا باد چنين باداارضي چو سمايي شد مقصود سنايي شداين بود همه آن شد تا باد چنين باداخاموش كه سرمستم بربست كسي دستمانديشه پريشان شد تا باد چنين بادا
  • 6:09
    شب عاشقان بي‌دل چه شبي دراز باشدتو بيا كز اول شب در صبح باز باشدعجبست اگر توانم كه سفر كنم ز دستتبه كجا رود كبوتر كه اسير باز باشدز محبتت نخواهم كه نظر كنم به رويتكه محب صادق آنست كه پاكباز باشدبه كرشمه عنايت نگهي به سوي ما كنكه دعاي دردمندان ز سر نياز باشدسخني كه نيست طاقت كه ز خويشتن بپوشمبه كدام دوست گويم كه محل راز باشدچه نماز باشد آن را كه تو در خيال باشيتو صنم نمي‌گذاري كه مرا نماز باشدنه چنين حساب كردم چو تو دوست مي‌گرفتمكه ثنا و حمد گوييم و جفا و ناز باشددگرش چو بازبيني غم دل مگوي سعديكه شب وصال كوتاه و سخن دراز باشدقدمي كه برگرفتي به وفا و عهد ياراناگر از بلا بترسي قدم مجاز باشد
  • 6:27
    آن نه عشق است كه از دل به زبان ميايدوان نه عاشق كه ز معشوق به جان ميايدگو برو در پس زانوي سلامت بنشينآنكه از دست ملامت به فغان ميايدعاشق آن است كه بي خويشتن از ذوق سماعپيش شمشير بلا رقص كنان ميايدحاش لله كه من از تير بگردانم رويگر بدانم كه از ان دست و كمان ميايدسعديا اين همه فرياد تو بيدردي نيستآتشي هست كه دود از سر آن ميايد
  • 8:01
    گل خندان كه نخندد چه كندعلم از مشك نبندد چه كندنار خندان كه دهان بگشادستچونك در پوست نگنجد چه كندمه تابان به جز از خوبي و نازچه نمايد چه پسندد چه كندآفتاب ار ندهد تابش و نورپس بدين نادره گنبد چه كندسايه چون طلعت خورشيد بديدنكند سجده نخنبد چه كندعاشق از بوي خوش پيرهنتپيرهن را ندراند چه كندتن مرده كه بر او برگذرينشود زنده نجنبد چه كنددلم از چنگ غمت گشت چو چنگنخروشد نترنگد چه كندشير حق شاه صلاح الدينستنكند صيد و نغرد چه كند
  • 3:35
    چو غلام آفتابم هم از آفتاب گويمنه شبم نه شب پرستم كه حديث خواب گويمچو رسول آفتابم به طريق ترجمانيپنهان از او بپرسم به شما جواب گويمبه قدم چو آفتابم به خرابه‌ها بتابمبگريزم از عمارت سخن خراب گويمبه سر درخت مانم كه ز اصل دور گشتمبه ميانه قشورم همه از لباب گويممن اگر چه سيب شيبم ز درخت بس بلندممن اگر خراب و مستم سخن صواب گويمچو دلم ز خاك كويش بكشيده است بويشخجلم ز خاك كويش كه حديث آب گويمبگشا نقاب از رخ كه رخ تو است فرختو روا مبين كه با تو ز پس نقاب گويم

مشخصات موسیقی

سایر مشخصات

تصاویر

دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

آلبوم‌هایی از همین سبک

صدای موسیقی