تصنیف در فضای موسیقی دستگاهی
گرچه دیگر می جوانی نمانده در ساغر من
زار و تنها منه خدا را مرا تو ای همسر من
اگرچه همچون چراغ خموشم نرفته فرو از آشیانم
که خانه سوزد اگر تو بیایی ز برق نگاه کودکانهم
در شب تاریک من تو چشم و چراغ خانه ای
سایه سوزی روشنی ولی در بر بیگانه ای
اکنون که از این زندگانی بگذشته دوران جوانی
بیگانه ای حق ناشناسی از دل اگر مهرت برانی
ای آرزوی جانم هرگز ز خود مرانم
گرچه دیگر می جوانی نمانده در ساغر من
زار و تنها منه خدا را مرا تو ای همسر من
اگرچه همچون چراغ خموشم نرفته فرو از آشیانم
که خانه سوزد اگر تو بیایی ز برق نگاه کودکانهم
در شب تاریک من تو چشم و چراغ خانه ای
سایه سوزی روشنی ولی در بر بیگانه ای
اکنون که از این زندگانی بگذشته دوران جوانی
بیگانه ای حق ناشناسی از دل اگر مهرت برانی
ای آرزوی جانم هرگز ز خود مرانم
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه