چند تصنیف ساخته ی مجید واصفی و بازخوانی دو تصنیف قدیمی
مسعود حبیبی (دف)
سینا جهان آبادی (کمانچه)
حسین رضایی نیا (دف)
پریچهر خواجه (قانون)
داود منادی (بم صراحی)
داود ورزیده (نی)
سحاب تربتی (تمبک)
مجید واصفی (تار، سه تار و بم تار)
امید سیاره (سنتور)
علی پژوهشگر (بربط)
مسعود حبیبی (دف)
سینا جهان آبادی (کمانچه)
حسین رضایی نیا (دف)
پریچهر خواجه (قانون)
داود منادی (بم صراحی)
داود ورزیده (نی)
سحاب تربتی (تمبک)
مجید واصفی (تار، سه تار و بم تار)
امید سیاره (سنتور)
علی پژوهشگر (بربط)
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
4:02ای صدا ترین؛ ای رها ترین، با هوای صبح آشناترین بیا كه از خود بگذرم؛ از رنگ این شب بپرم بی تو زمینگیرم ، با غصه در گیرم ای هواترین همنوا ترین بیا كه آشفته سرم ، كنج خودم دربدرم بی تو چه دلگیرم از زندگی سیرم خاكستر شده بستر من چشم تر روایتگر من سنگ غم شكسته پر من میسوزد همه پیكر من میخیزد نشاط از بر من سنگ غم شكسته پر من ترانه شو فریاد مرا بگیر ازین شب داد مرا حنجره من شو شوق سرودن شو ای آشنا ای جان رها از پیله های شب بدر آ پنجره ی من شو امكان بودن شو
-
4:42بی خبر از ما كجایی دورازین خاطره ی زرد سبزه ی زیبا كجایی رفته با باد بهاری در هوای بیقراری عطر خوبی كی میایی رفته از یاد آشنایی دود كرده روشنایی چشم در راهم كه بیایی با هزار آواز رفتیم تا كدامین بی صدایی نه پیامی نه سلامی بی خبر از ما كجایی ای گل رویا كجایی بی خبر از ما كجایی دورازین خاطره ی زرد سبزه ی زیبا كجایی حال آواز گرفته لحن هر ساز گرفته زخمه زخمه كی میایی با تبسم با ترانه رغم اندوه زمانه نغمه نغمه كی میایی با هزار آواز رفتیم تا كدامین بی صدایی با ترنم های روشن در شب نجوا كجایی
-
3:52باد بهاری كرد زمین را چون پر طاووس سبز وزیبا عاشق و معشوق گرفته بر كف ساغر گلگون از سر مستی زده پشت پا بر سر گردون شاد و خوش وخرمند عارف و عامی هر كسی جوید دل تنگ یار خود راضی از بخت و هم از روزگار خود غیر من كه از جان گشته ام سیر در جوانی از غم گشته ام پیر چرا نباشم غمگین ز خوی آن نازنین كه كرده هنگام بهار ترك من و لاله و زار نشسته با دشمنان ندارد از عاشق خود غمی پر كرده در ساغر شاد نمی كند او دگر یاد یار نیافریده خدا چون دلبرم دلبری سنگین دل و بی وفا چون او مباد اختری
-
5:59ترانه و آهنگ از محمدعلي اميرجاهد امان ز هجر رخ يار، فغان ز دوري نگار كه آتشي است جان را، حكايتي است آن را خزان چو آمد به چمن، پريده رنگ گل من جدا شد از دست نسيم، ز شاخه آن غنچه دهن بيا تو اي باغبان، بنال از اين آسمان كه حاصل عمر تو، رود به باد خزان شب تا سحر از ديد گل ديده نبستي وز ديدن و بوييدن گل هيچ نخستي اينك كه شده بزم تو بيناله و خاموش ديوانه دگر زنده بگو بهر چه هستي اكنون كه دوباره شد بهاري، ديدي تو صفاي لاله زاري اما نشده هنوز سرمست، كه از بوي فراق گل خماري آه كه از سوزش دل ميگزم انگشت واي كه در هجر تو اين زندگي ام كشت يا بده چو اسكندر ز لب آب حياتم يا زنده به گورم كن تو، در معبد زرتشت بيا به دلخواه رقيب اي صنم ببر به يك بوسه توان از تنم بيا تو اي جاهد دل ريش، مكن ناله از اين بيش كه جز طعنه نبيني، ز معشوق جفاكيش
-
6:13آهنگ از مجيد وفادار ترانه از عبدالله فاطمي (الفت) به سوي تو به شوق روي تو به طرف كوي تو سيپيده دم آيم مگر تو را جويم بگو كجايي نشان تو گه از زمين گاهي از آسمان جويم ببين چه بي پروا ره تو مي پويم بگو كجايي كي رود رخ ماهت از نظرم نظرم، به غير نامت كي نام دگر ببرم اگر تو را جويم حديث دل گويم بگو كجايي به دست تو دادم دل پريشانم دگر چه خواهي فتاده ام از پا بگو كه از جانم دگر چه خواهي يك دم از خيال من نمي روي اي غزال من دگر چه پرسي ز حال من ي تا هستم من اسير موي توام به آرزوي تو ام اگر تو را جويم حديث دل گويم بگو كجايي به دست تو دادم دل پريشانم بگو كجايي فتاده ام از پا بگو كه از جانم دگر چه خواهي
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه