تصنیف در فضای موسیقی دستگاهی
گفتی چرا از عشقش پروا ندارم
من با دلم همراهم ، حاشا ندارم
آشفته ام چون روی او ، می داند او هم
رازم به او چون گفته ام ، می داند او هم
از خدایم راز این دل باشد مگر هرگز نهان
قصه ی این عشق سوزان افسانه شد بر هر زبان
دیگر چرا پنهان کنم
من تحمل کی توانم رنج و درد عاشقی
گرچه او می خواهد از من روی زرد عاشقی
داند از جان به او دل داده ام
بیند در دام عشق افتاده ام
دیری نپاید سوی من آید
روزی شود آن ماه من
همراز من ، دل خواه من
گفتی چرا از عشقش پروا ندارم
من با دلم همراهم ، حاشا ندارم
آشفته ام چون روی او ، می داند او هم
رازم به او چون گفته ام ، می داند او هم
از خدایم راز این دل باشد مگر هرگز نهان
قصه ی این عشق سوزان افسانه شد بر هر زبان
دیگر چرا پنهان کنم
من تحمل کی توانم رنج و درد عاشقی
گرچه او می خواهد از من روی زرد عاشقی
داند از جان به او دل داده ام
بیند در دام عشق افتاده ام
دیری نپاید سوی من آید
روزی شود آن ماه من
همراز من ، دل خواه من
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
5:20
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان