موسیقی دستگاهی
نوازنده ی سه تار و غریبانه : امیرحسین سام
نوازنده ی تنبک : امیرعلی سام
نوازنده ی عود : شهرام غلامی
نوازنده ی کمانچه و کمانچه آلتو : شروین مهاجر
در این آلبوم از حضور گروه کر هم استفاده شده است
نوازنده ی سه تار و غریبانه : امیرحسین سام
نوازنده ی تنبک : امیرعلی سام
نوازنده ی عود : شهرام غلامی
نوازنده ی کمانچه و کمانچه آلتو : شروین مهاجر
در این آلبوم از حضور گروه کر هم استفاده شده است
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
5:03به كجا می روی ای تازه تر از صبح بهاران باش تا با تو بهار آید و صبح آید و باران به لب چشمه نشستی كه گل چهره بشویی چشمه در چشم تو خود شست و روان شد همه گویی باش تا با تو شراب آید و شهد و آید و شادی شهد الله كه در شهر به گیتی تو گشادی هله اندوه سر آمد بزن آن ساز طرب را هله خورشید بر آمد بشكن طالع شب را دگر آن باده چه نوشم نه ملولم ، نه خمارم دگر آن ژنده چه پوشم نه خزانم كه بهارم عبدالكریم سروش
-
2:02تكنواز غریبانه : امیرحسین سام همه را سحر بخواند و من خواب ندارم این همه عشق ز افسونی جادوی تو بیند در دل دیده غزل های چنان آب روان را تو بخوان كین همه از چشم سخن گوی تو بیند درد دوری تو از حد صبوری به در آمد حل این درد نهان سوز به داروی تو بیند امیرحسین سام
-
3:44برف نو برف نو سلام بنشین خوش نشسته ای بر بام پاكی آوردی ای امید سپید همه آلودگی ست این ایام راه شومی ست می زند مطرب تلخ واری ست می چكد در چاه اشك واری ست می كشد لبخند ننگ عاری ست می تراشد ماه مرغ شادی به دام گاه آمد به زمانی كه برگسیخته دام ره به هموار جای دشت افتاد ای دریغا كه برنیاید گام كام ما حاصل آن زمان آمد كه طمع برگرفته ایم از كام خام سوزیم الغرض بدرود تو فرود آی برف تازه ، سلام احمد شاملو
-
3:58هان ای باد صبح تو كه از همه گل ها خبر داری چه خبر به من از یار من آری تو كه از شب مویش گذر كردی تو كه بر گل رویش نظر كردی تو كه آوری اندوه او چه خبر به من از سوی او چشم دل به در تا بار دگر آیدم از او خبر هان ای نوبهار خبری به من از یار من باز آر آیا بردی از یادم هان ای نامه رسان برسان به یارم سلامم كه نپرسد هیچ از حال من خبری از دل تنگم بگیر كه به دام تو فتاده اسیر بوی بهار آمد یادم از یار آمد احمد شاملو
-
5:51می دانم كه می آیی ، چه غم دارم ز تنهایی می باری چو ابر بهار ، می شوری از دل غبار می تابی چون آفتاب ، می ربایی از دیده خواب می رسد با بانگ صبح از سوی او آن نسیم جانفزای كوی او گر دل من بی قراری می كند این بهار است و بهاری می كند شب هجران ، شبت كوتاه رسد صبح امید از راه
-
4:53
-
4:24شهر خاموش ما آن روح بهارانت كو شور و شیدایی انبوه هزارانت كو می خزد در رگ هر برگ تو خوناب خزان نكهت صبح دم و بوی بهارانت كو سوت و كور است شب و می كده ها خاموشند نعره و عربده ی باده گسارانت كو چهره ها درهم و دل ها همه بیگانه ز هم روز پیوند و صفای و دل یارانت كو شهر خاموش من آن روح بهارانت كو شور و شیدایی اندوه هزارانت كو محمدرضا شفیعی كدكنی
کاربر مهمان