تصنیف ارکسترال در فضای موسیقی دستگاهی با مضمون قیام عاشورا
به فجر و عاشورا به صبح بیآغاز
که تا ابد آید ز کشتگان آواز
در این درنگستان غریو خون جاری ست
نماند از کشتن پرنده از پرواز
نه روح ایمان مرد، نه نینوا افسرد
نه پردگی شد عشق، نه پرده در شد راز
غروب عصیان را طلوع انسان را
سپیده عاشورا ستاره عاشوراست
کران نگیرد ره به قرن و سال و مه
همیشه عاشورا هماره عاشوراست
الا که از آهن حصار رویین کن
کتاب و میزان را
اسیر حرمان کن، قرین شیطان کن خداستیزان را
نه چاه بیژن بین نه خز ادکن بین نه برق جوشن بین
به صبح بهمن بین که جامه در خون زد سپیده خیزان را
بهانه کوته کن به قصه آگه کن فلک گریزان را
به فجر و عاشورا به صبح بیآغاز
که تا ابد آید ز کشتگان آواز
در این درنگستان غریو خون جاری ست
نماند از کشتن پرنده از پرواز
نه روح ایمان مرد، نه نینوا افسرد
نه پردگی شد عشق، نه پرده در شد راز
غروب عصیان را طلوع انسان را
سپیده عاشورا ستاره عاشوراست
کران نگیرد ره به قرن و سال و مه
همیشه عاشورا هماره عاشوراست
الا که از آهن حصار رویین کن
کتاب و میزان را
اسیر حرمان کن، قرین شیطان کن خداستیزان را
نه چاه بیژن بین نه خز ادکن بین نه برق جوشن بین
به صبح بهمن بین که جامه در خون زد سپیده خیزان را
بهانه کوته کن به قصه آگه کن فلک گریزان را
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه